جهان سیاست جهان ایده الیسم و رویا ها نیست

جهان سیاست جهان ایده الیسم و رویا ها نیست .
(بخش اول )
به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر درجامعه شناسی سیاسی .



پیشگفتار :
مولانا در باره ذات حقیقت ،در تقابل با رویا ء و تخیلات بشری ، در شش بیت مطالبی را بیان می کند ،که ای کاش ، هموطنان  گرامی که گرایش به دانستن مسائل سیاسی  در سطح ملی ، منطقه ای و جهانی هستند با تکیه بر معنی و مفهوم عمیق همین چند بیت بظاهر ساده  ، مسائل سیاسی را بنگرند و تحلیل بکنند ،و اسیر احساسات و ایده آلیستی نشوند.
میم واو و میم و نون تشریف نیست .
لفظ مومن جز پی تعریف نیست.
هیچ نامی بی حقیقت دیده ای ؟
یا زگاف و لام ، گل چیده ای !؟
اسم خواندی ، رو مسمی را بجو .
مه به بالا را بین نه اندر آب جو .
از مولانا .

شخصیت های سیاسی و نظامی که در این مقاله در رابطه با عنوان آن :جهان سیاست ، جهان ایده الیسم و رویاء نیست ، برحسب تصادف انتخاب نشده اند . این سه شخصیت : دکتر حسن نظری ، معروف به غازیانی ، یکی از افسران نیروی هوائی ارتش ایران بود ،که شرح چگونه به فرقه دموکرات آذربایجان پیوستن خود و به دنبال آن زندگی در مهاجرت اش  و وابستگی حزب دموکرات آذربایجان ،و حزب  توده را به سیاست استعماری تزارهای سرخ (مارکسیست لنینیست ها ی انترناسیونالیزم کمونیستی !!! ) در طول  50 سال گذشته شرح می دهد . شخصیت دوم ، نورالدین کیانوری  نوه پسری شیخ فضل الله نوری ، روحانی مخالف انقلاب مشروطه ، طرفدار  انقلاب مشروعه !!!است که نوه پسری اش در زندگی سیاسی خود ، خط سیاسی مسکو را انتخاب کرد  و در تضاد با منافع ملی و میهنی خود ، تا نقطه  پایانی آن ، همراه با قربانی کردن هزاران ایرانی ، افسر ، دانشجو استاد دانشگاه ، کارمند ، کار گر پیش رفت . چون من صاحب این قلم ، سابق افسر ارتش بودم ، و 11 سال عمر جوانی ام را در واحد های رزمی ارتش ، در رسته توپخانه گذرانده ام ، میتوانم بگویم ، که حزب دموکرات آذربایجان و کردستان ، به همراه آن حزب توده  ایران ، چه صدمات انسانی ، علمی و مالی  به ایران و خصوصأ ارتش ایران زدند ، حد و حساب ندارند . وقتی که حزب توده ایران با همکاری تنگاتنگ  نورالدین کیانوری ، افسر با سوادی  از جنبه نظامی ، چون  سروان توپخانه ، استاد ریاضیات ، خسرو روزبه را تبدیل به تروریست سیاسی می کند ، و خسرو روزبه با آن دانش و حس وطن دوستی که می بایستی این سرمایه های ملی و میهنی ، در خدمت وطن خود باشند ، تبدیل به عامل بیگانه  و تروریست می شوند ، همین خسرو روزبه ،محمد علی مسعود  مدیر روزنامه مرد امروز را با همکاری نوارالدین کیانوری ترور می کند ، همین اعمال نشان می دهند که تا چه حد فقر فرهنگی و فقر فرهنگ سیاسی در جامعه ایران ، چه در گذشته و چه امروز حاکم است .پشت پرده نمایش بظاهر  « رومانتیزم  انقلابی طبقه کار گر ایران  !!!» عوامل بیگانه ، چون   نورالدین کیانوری ، یا سید جعفر پیشه وری ، یا غلام یحیی دانشیان ، یا صمد کامبخش ، همراه با فریب خوردگان ، چه بسا با روح حساس وپاک ولی نا آگاه از دنیای سیاست بودند ، که این چنین دونسل از روشنفکران  ایران را فدای سلطه گری « تاواریش های مسکو » کردند .(1)
شخصیت سوم این بار پرفسور دکتر فیلسوف ، نوه دختری همان شیخ فتنه گرمخالف مشروطیت   ، مدافع شریعت ، آقای پرفسور  سیدحسین نصر ، است  که او درست در تقابل با نوه عمه اش ،نورالدین  کیانوری که مسکو را انتخاب کرده بود ، ایشان واشنگتن و سیاست استعماری  ابرقدرت دیگر ، رقیب شوروی سابق ، دوستان آمریکائی را انتخاب می کند ، که چند  سطری هم در باره این حضرت و نوشته ها وخط سیاسی ایشان  به قلم خواهیم آورد . از بطن اندیشه های فلسفی آقای پرفسور سید حسین نصر است ،که «جمهوری اسلام ناب محمدی خمینی » این نظام ابتر جمهوری اسلامی پا به حیات گذاشت .
در راستای شکل گیری شخصیت فلسفی سیاسی آقای پرفسور سید حسین نصر ، به شخصیت بسیار پیچیده آمریکائی  بنام :Richard Nelson  Frye – متولد 10 ژانویه 1920 ، شهر بیرمنگام آلاباما ، برخورد می کنیم ،  که از 13 ژوئن 1942 ، زیر نظر آلن دالس  در سازمان جاسوسی آمریکا ، (قبل از تشکیل –C.I.A. ) که بانام :Office of Strategic  Services-که مخفف آن :OSS بود ، این مامور اطلاعاتی آمریکا که در زمان جنگ دوم جهانی ، در افغانستان ماًموریت داشت ، وسالهای بعد  زیر پوشش  باستان شناس  کاوش های باستان شناسی در تخت جمشید می کرد ، به زبان ترکی ، عربی ، فارسی ، سغدانی ،اوستائی ، همیچنین چندین زبان اروپائی مسلط می باشد ، استاد و مرشد آقای پرفسور حسین نصر  فیلسوف سینوی ،و عرفانی اسلام هستند ، که از برکت آن فرزند گرامی شان : ولی نصر ، تا مشاور آقای پرزیدنت  باراک اوباما ، در مسائل جهان اسلام ، به ارتفاء مقام رسیده اند .
«علاقه » ریشارد فری به ایران و ایرانی و تخت جمشید ،  آنچنان  «صادقانه !» است در هنگام اقامت در ایران  با چهره های ادبی مانند علی اکبر دهخدا ، و دستیا رش محمد معین ، صادق هدایت ، سعید نفیسی ، عباس اقبال ، بزرگ علوی ، جلال آل احمد ،و مجتبی مینوی و بسیار دیگر آشنا می شود .دهخدا به سبب علاقه مندی وی (فرای )به امر ایران شناسی او را «ایراندوست » می نامد ، و فرای این لقب را به امضای خود می افزاید .در نوزدهمین جشنواره بین المللی خوارزمی درسال 1384  از او (فرای ) به عنوان میهمان افتخاری جشنواره ، به پاس تلاش های وی در شناساندن هرچه بیشتر قلمرو فرهنگی ایران و ایرانیان تقدیر شد .«...» وی در 91 سالگی و در مرداد 1389(ژوئیه 2010 – منظور روزهائیکه خامنه اِی ، احمدی نژاد ، بسیج ، لباس شخصی ها  خیابانهای تهران و شهر های بزرگ ایران را با خون ایرانیان معترض به تقلب انتخاباتی گلگون کرده بودند ،تاکید از صاحب این قلم ) از سوی محمود احمدی نژاد ، خانه تاریخی و مجلل در اصفهان برای زندگی در ایران ، تا پایان عمرش در یافت کرد و او در وصیت نامه اش خواسته ، تا پس از مرگش در اصفهان  در کنار رودخانه زاینده رود ، نزدیک آرامگاه پرفسور آرتور  پوپ ، شرق شناس معروف به خاک سپرده شود . (ماخذ 2) – (خوانندگان  به بخش فارسی ویکپدیا  در رابطه  با ریچارد فرای نیز دقت بکنند )
 این همه تعریف و تمجید  از یک فرد بیگانه ، ولی متعلق به قدرت های بزرگ استعماری ، نشانه ضعف شخصیت و خود کوچک بینی  ملت های عقب مانده ، در مقابل شخصیت های بظاهر ایران دوست است. درصورتیکه واقعیت و نقش این حضرات چیز دیگری است . آقای ریشارد فرای ، این مامور اطلاعاتی آمریکا ، هدف اش از آمدن به ایران هدف دیگری داشت . قبل از  او ، سازمان های اطلاعاتی سایر کشور های استعماری  زیر پوشش ، شرق شناس ، اسلام شناس ، باستان شناس ، چون ادوارد براون انگلیسی ، ژرژ ماسینیون  فرانسوی ، یان فلمینگ ،ادوارد لورانس ، معروف به لورانس عربی  انگلیسی- سن جون فیلپ  (1885-1960) که پسرش نیز جاسوس  شوروی بود معروف به سرهنگ (Kim Philby ) کیم فیلبی ، ودهها جاسوس دیگر با پوششهای مختلف به شرق آمدند و رفتند و هدف شان  دفاع از منافع ملت و میهن خود بود و بس .

                                          *                    *                       *                       *
در کشورهائیکه هرگز حاکمیت نظام دموکراتیک ، نهادینه نشده اند ، یکی از بزرگترین ضعف جوامع این کشور ها ، فقر فرهنگ سیاسی است. در این جوامع ، سیاست به معنی علمی و آکاد میک آن ، جای خود را ، به بیان احساسات و هیجانات ناشی از این احساسات ، وباورهای خیالی (ایده الیستی ) می دهد. استعمارگران و قدرت های سلطه گر نیز ، درست از این نقطعه ضعف ، بزرگترین سوءاستفاده ها را می کنند .نمونه ای از این واقعیت را از قلم ، یکی از افسران نیروی هوائی ارتش ایران ،دکتر حسن نظری، معروف به غازیانی ،که بخاطر نا آگاهی ها  خود از ماهیت نظام کمونیستی اتحاد جماهیرشوروی در وقایع :حزب دموکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری در 12 مهر  مهر 1324   و حزب دموکرا ت کردستان به رهبری قاضی محمد در دوم آبان  سال 1324  ،که هردو ساخته و پرداخته شوروی سابق بود . در آن زمان ایران  کاملاً تحت  اشغال نظامی قدرت های متفقین ،یعنی شوروی ، آمریکا و انگلیس بود . هدف از ساختن این احزاب توسط  شوروی ، در راستای پیشبردن  نفوذ این کشور ، در منطقه حساس خاورمیانه بود .
با استناد  به کتاب ایکه این افسر فریب خورده ، بعد از گذشت 47 سال از آن وقایع ، و فروپاشی نظام کمونیستی شوروی در سال 1989 ، درکتابی که با عنوان :گماشتگی های بد فرجام ،نوشته است   در صفحه145 آن کتاب چنین می خوانیم ::«...» رویداد فاجعه آمیز فرار ما ، بی هیچ مقاومتی در برابر نیروهائی که هیچ کار نظامی و جنگی چشمگیری علیه ما انجام نداده و «پیروز مندانه آذربایجان را به ایران برگرداننده بودند »شرم آور بود .این فاجعه از درون ما ، از وابستگی رهبران فرقه و «قشون ملی »به بیگانگان بروز کرد و پس از سالها که چشمان مان باز تر شد ، پی بردیم که چه 21 آذر 1324و چه 21 آذر 1325 ، ساخته و پرداخته همسایه شمالی بود.در نخجوان همه به این اندیشه افتا دیم که ببینیم گناه بزرگ از چه کسی و یا چه سازمانی سرزده است .هرکس می کوشید خودش را بی گناه و قهرمان جلوه دهد و گناه شکست مفتضحانه را به گردن دیگران بیاندازد .ما می خواستیم در این مبارزه بزرگ ملی که آغاز شده بود ، قهرمان باشیم و زندگی ملت خویش را دگرگون سازیم ، بی آنکه ابزار چنین وسیله را در دست داشته باشیم .در جوانی ، چنین خواستی ، پنداری بیش نیست ، اما پنداری لذت بخش و نیرو بخش ،که با زندگی و پیچ و خم های آن فرسنگ ها فاصله دارد .کردار و گفتار ما در راه آزادی ایران از گذشته سیاه سده های میانه صادقانه بود . (قرون وسطائی –تاکید از این صاحب قلم ) .ولی ما نمی دانستیم که از سوی چه مقام هائی و چه «رهبرانی » مورد سوء استفاده قرار می گیریم .با گذشت زمان است که ما می توانیم بی شرم و دلهره پنهان نکردن رویداد ها  که برای مان رخداده به چشم همه نگاه کرده و همه را باز گو کنیم .(ماًخذ :صفحه 145 از کتاب  گماشتگی های بد فرجام . به قلم دکتر ح-نظری (غازیانی ) بخش نخست .یاد بود ها و یاد ماندنی ها از سازمان پنهانی ارتش .انتشارات مرد امروز چاپ نخست 1371 شمسی (.برابر با 1992 میلادی ).
همین چند سطر از یک کتاب 179 صفحه ،که در واقع چکیده زندگی سیاسی و نظامی یک انسانی است که بیش 60 سال عمر خود را در بطن سیاست های  اتحاد جماهیر شوروی ، سابق ،و حزب دموکرات آذربایجان ،و مهاجرت اجباری به شوروی ، وشاهد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ،و نظام های کمونیستی بوده است ، نشان می دهند ،چه انسان های صدیق و پاک و وطن دوست ، در عین حال آرمان خواه ولی نا آگاه از جهان سیاست ، وغرق در ایده آلیسم ، قربانی این ساده انگاری شدند و نه تنها قیمت بس گرانی پرداختند ،و حتی جانشان را فدای این راه کردند   و خانواده هایشان را آواره نمودند و یک عده از آنان در حسرت دوباره دیدن وطن و عزیزان خود در غربت جان باختند.
                                           *              *                   *
جهان سیاست ، جهان ایده آلیسم و  رویا ها نیست .
رقابت های تسلیحاتی ، بودجه های کلان نظامی ، پایگاه های هوائی ، دریائی ، زمینی پخش شد در کره خاکی ، همراه با دستگاه های اطلاعاتی ، تبلیغانی و سازمانهای جاسوسی و ضد جاسوسی  برای بازی های کودکانه «ژندارم و دزد » نیستند  . اگر چه جنگ دوم جهانی پایان یافته است ،ولی جنگهای منطقه ای با خسارات انسانی و مادی بعد از  پایان جنگ دوم جهانی ، مدت 62 سال  است در اقصای نکات جهان ادامه دارند ،که در تمام این جنگها  رقابت های مستقیم قدرت های بزرگ کاملأ آشکار مشاهده می شوند. استبداد حاکم در کشور های عقب مانده علمی و اقتصادی ، بیسوادی و  فقر فرهنگی و فقر فرهنگ سیاسی فعالیت و دخالت های سازمان های اطلاعاتی  در راستای نفوذ در دستگاه های حکومتی کشور ها را آسان نموده است. این  ابر قدرت ها هستند که تا بالاترین حد دردستگاه های حکومتی کشور های ضعیف  از منظر علمی ، اقتصادی ، نظامی ، نفوذ می کنند.
کدام کشوری را سراغ دارید ،که با روسیه تزاری ، یا روسیه کمونیستی ،همسایه باشد ، واز این همسایگی و هم مرزی ، صدمه  و  خسارات انسانی ، جنگ  ویرانی ، اشغال کشور وحتی  تجزیه آن را شاهد نبوده باشد؟ همین رفتار را امپراطوری عثمانی  زمانیکه در اوج قدرت بود ، با کشور های همجوار خود داشت.!!! این رفتار مختص به امپراطوری روسیه و عثمانی نیست ، بلکه یک واقعیت جهان شمول است. امپراطوری مستعمراتی بریتانیا ، فرانسه ، در اوج قدرت خودشان  ، بر بخش مهم دنیا حکومت می کردند و ثروت های انسانی و مادی و فرهنگی مستعمرات خود را در راستای منافع خود به تاراج می بردند.از روزیکه ایالات متحده آمریکا ، در4 ژوئیه  سال 1776 به استقلال سیاسی خود نائل شد ، از آن تاریخ تا امروز ، این کشور  با تمام قدرت سیاسی ، اقتصادی و نظامی خود، در رقابت با رقبای خود ، بر قدرت سلطه گری خود افزوده و هنوز هم می افزاید. تاریخ بشریت  تاریخ جنگ ها ، رقابت ها ، تاراج ثروت های ملت های ضعیف ،و حتی تبدیل این ملت ها به برده  در اشکال گوناگون است. این سیاست ها را از گذشته های بسیار دور ، با فن آوری های ابتدائی و سلاح های  ساده چون تیر و کمان و نیزه و شمشیر ، به اجراء می گذاشتند.امروز همین سیاست ها را با تکنولوژی پیشرفته ،پیش می برند. در این سیاستها ، دخالت قدرت های بزرگ ، در بازداری از توسعه و رشد اقتصادی ، علمی ، نظامی  کشور های کوچک ،و ضعیف نگاه داشتن آنان ، نفوذ مستقیم و غیر مستقیم  توسط عاملان خود در دستگاه حکومتی این کشور ها ، بخشی از این سیاست های استعماری هستند. فقط تاریخ یک قرن گذشته جهان بشریت را جلو چشمان خودتان بگذارید و با دقت آن را مطالعه بکنید و بینید در طول این یک قرن ، چه جنگ های خونین  در مناطق مختلف دنیا ، با سلحه های مدرن ، حتی بمب اتمی ، چند ملیون کشته بجای گذاشته است ؟دلایل و اهداف این جنگ ها ی خانمانسوز چه بوده است ؟به بودجه نظامی قدرت های بزرگ ،و وجود پایگاه های نظامی این قدرت ها ، پخش شده در اقصای نکات جهان برای چیست؟
با تمام معذرت از خوانندگان ، من صاحب این قلم ، وقتی نوشته ها و باورهای  هموطنان ام ، کمونیست های سابق ،و امروز را می خوانم ،و می دانم که اغلب آنان چه ایمان و صداقتی به این باور های شان داشتند و دارند و حتی  بعضی از این عزیزان جانشان را فدای آن کردند ،از خود می پرسم ، آیا اینها ذات وماهیت نظام کمونیستی شوروی را می دانستند؟ یا همین امروز ، آیا از خود می پرسند که چرا  بعد از فروپاشی نظام کمونیستی  در روسیه ، رهبران و مسئولان  نظام سابق ، که باعث قتل ملیونها انسان در وسعت جغرافیای انسانی «اتحاد جماهیر  سوسیالیستی شوروی !!!» بودند، برای بالا بردن شعور سیاسی جامعه روسیه فعلی ، در یک دادگاه شایسته  این نام ، محاکمه نشدند ؟ چرا ولادیمیر پوتین ، سرهنگ :ک- ژ- ب ، در نظام سابق ، تا مقام ریاست جمهوری در نظام امروز پیش می رود ؟ همین سرهنگ  ک- ژ – ب ، کمونیست دو آتشه مخالف سرمایه داری ، تبدیل به ثروتمند ترین فرد روسیه می شود ، و آب از آب تکان نمی خورد ؟
جهان سیاست  این واقعیت ها است. ربطی به رویا ها و احساسات ندارد.بودجه نظامی کشور آمریکا ، به تنهائی بالاتر از بودجه نظامی مجموع کشور های باقی مانده جهان است .این قدرت های سیاسی نظامی ، مسلمأ برای پیشبرد اهداف خود ، عوامل نفوذی خود رااز ملت ها و ملیت های مختلف را با انواع طرفندها انتخاب و تربیت می کنند ، که تا اهداف خود را از این طریق ، در مناطق مختلف جهان پیش ببرند.این نوع سیاست ها ، مربوط به جهان معاصر نیست ، بلکه قدمت تاریخی آن  با تاریخ بشریت گره خورده است .
برای طروات بخشیدن به خاطرات تاریخی هموطنان گرامی ام ، در این راستا ، دو شخصیت مهم و مشهور ایرانی را که در این 60سال گذشته ، خود وخانواده های شان در تاریخ معاصر ایران نقش داشتند ، هرکدام برای خود راهی را همراه با آرزوی رسیدن به کعبه آمالشان ( یکی رسیدن به کعبه واشنگتن ،مظهر ثروت و شهرت ، آن دیگری کعبه مسکو ، مظهر« سوسیالیزم علمی ، بهشت کارگران جهان »، !!!  که هردو این فرد گمراهان واقعی ، وخواسته یا ناخواسته در خدمت اربابان شان بودند و هستند (چون یکی از اینها هنوز زنده است ) از طریق آثارو اعمالشان شان ، باز هم تکرار میکنم ، از طریق آثار و اعمالشان ، به ملت ایران معرفی می کنم ، و بر این اصل بار دیگر تاکید میکنم : که جهان سیاست ، جهان ایده الیسم و رویا ها نیست .

.
هردو  نوه روحانی معروف دوره انقلاب مشروطیت ، شیخ فضل الله نوری ، آخوند ارتجائی هستند ،که جد بزرگ شان در مخالفت ، با انقلاب مشروطه ،و طرفداری از «انقلاب مشروعه » توسط انقلابیون مشروطه در 31 ژوئیه 1909  به دار آوریخته شد .
هردو مدت دراز عمر  شان را در خارج گذراندند، و هرکدام دارای تحصیلات پیشرفته علمی داشتند ،ودارند .یکی از این شخصیت ها ، به قول اصطلاح رایج در زبان فارسی ، تا نوک ناخن ، کمونیست دوآتشه ، طرفدار مارکس وانگلس و لنین ، وطرفدار اقتصاد سوسالیزم ،و سوسیالیزم علمی ، و تربیت شده مسکو بود ، آن دیگری ، نیز تا نوک ناخن مسلمان ، فیلسوف ، طرفدار عرفان ، و تربیت شده واشنگتن است  .
یکی درست یک ماه و یک روز (یعنی 23 دیماه 1357 ) قبل از پیروزی انقلاب 22 بهمن 1357 ،در جلسه اجرائیه حزب توده ایران ، که در لایپزیک آلمان ، زیر نظام کمونیستی آلمان شرقی و نظارت  غلام دانشیان ، (غلام یحیی معروف ) که از مسکو برای نظارت و اداره این جلسه مهم به لایپزیک آمده بودند ، به مقام دبیر اولی حزب توده ایران منتخب می شود (ماخذ صفحه 493  خاطرات کیانوری )،و در 28 اردیبهشت 1358 با همسرش بعد از 22 سال تبعید به ایران برمی گردد ، تا از طریق اندیشه های روح الله خمینی ، و حزب« طراز نوین توده !!!»، جامعه ایران را به سوسیالیزم علمی ، همچنانیکه روسیه شوروی و دهها کشورکمونیست سابق ، رسیده بودند برساند .البته آن سوسیالیزمی که در کوبا رایج است ، که همین حضرت آقای نورالدین کیانوری از آن در صفحه522 خاطرات کیانوری ، جزیره آزادی یاد می کند !
آن دیگری آقای پرفسور سید حسین نصر ، نوه دختری  همان شیخ مرتجع ذکر شده در بالا هستند، که درست وقتیکه پیروزی« اسلام ناب محمدی خمینی » مسلم می شود ، همین مسلمان و مدافع اسلام ، ایران را ترک می کند ؟ چرا؟ مگر سالهای سال ایشان از اسلام و عرفان دفاع نمی کردند ؟ چرا ایران اسلامی را ترک کردند؟


نگاه کوتاه به زندگی سیاسی  نور الدین کیانوری ازلابلای  نوشته های شخصی این فرد.
یکی از روشهای تحلیلی  اندیشه ها و عمل کرد سیاسی یک فرد سیاسی ، استناد به نوشته ها ،و گفته ها وموضع گیری های فرد سیاسی است ،که  در جامعه شناسی سیاسی به آن : تحلیل محتوی می گویند که یک روش نسبتأ پیچیده و سنگین است. بطوریکه می توان از یک صفحه از نوشته فرد سیاسی ، حد اقل ده صفحه تحلیل از آن نوشته   در آورد ،که چرا این مطالب را ، در فلان شرایط ، در فلان موقعت گفته است .خوشبختانه در باره شخصیت های مهم سیاسی ایران ، کتاب های معتبری در چند سال گذشته نوشته شده است . یکی از این کتاب های معتبر و با ارزش ، در باره نورالدین کیانوری «خاطرات نورالدین کیانوری » است که موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی  دیدگاه ، این کتاب را در 678 صفحه در سال 1371در تهران چاپ و منتشر کرده است . این کتاب حاصل مصاحبه را نورالدین کیانوری ، از 26 خرداد 1370 تا 7 اردیبهشت 1371- برابر با 16ژوئن 1991 تا 27 آوریل 1992، درست درحالیکه نظام کمونیستی شوروی درآخرین سالهای خود ، همزمان با مبارزات  گورباچف با هلسین در حال فروپاشی بود ،و  در زمانی که نور الدین کیانوری  در حبس خانگی بسر میبرد انجام داده است . به عبارت دیگر ، اگر نظام کمونیستی شوروی حاکم بود ، چنین فردی ، در چنان مقام دبیر اولی حزب توده ایران ، حاضر به این  مصاحبه که خواسته و یا نا خواسته ماهیت امپرالیستی روسیه شوروی را بیان می کند ، انجام  نمی شد .


خواننده متخصص در تحلیل متون سیاسی ، به راحتی می تواند وابستگی این مرد هزار چهره را ، یعنی نورالدین کیانوری را ، به امپریالیزم روسیه شوروی را ،  به آسانی از لابلای گفته های خود این فرد ،مشاهده نماید . هدف ما در اینجا تحلیل  این کتاب قطور نیست ،بلکه نشان دادن رقابت های سیاسی قدرت های استعماری  چون آمریکا ، انگلیس ، روسیه و فرانسه ، و قدرت های نو ظهور چون چین و ژاپن .. است ،که چگونه این قدرت ها هر کدام ، ماموران و خدمتگزاران خود را ، در راستای اهداف سیاسی شان ، از دوره نوجوانی  ،این ماموران را زیر نظر و تربیت و تعلیم خود می می آورند .
مثال های مختصری را از گفته های کیانوری را از این کتاب ذکر شده در بالا می آوریم ، و بعداً این شخص را با پرفسور سید حسین نصر ، مرد هزار چهره دیگر ، نوه عمه نورالدین کیانوری  را، در خدمت امپریالیسم آمریکا ، و تربیت شده دستگاه اطلاعاتی آمریکا زیر نظر :Richard Nelson Frye- متولد 10 ژانویه 1920- مورخ و استاد دانشگاه هاروارد ،و از ایرانشناسان معروف ، که حتی شخصیتی چون زنده یاد :علامه علی اکبر دهخدا از ساده اندیشی و صداقت و ایران دوستی اش ، به این ماًمور اطلاعاتی آمریکا : لقب : پرفسور ایران دوست !!! مورد مطالعه قرار  می دهیم م.
حزب توده ایران وفرقه دموکرات آذربایجان .
مورخین صدیق ،چه ایرانی و چه خارجی ، می دانند که فرقه دموکرات آذربایجان ، ساخته و پرداخته سیاست توسعه طلبی شوروی بود . این اعتراف را از زبان کیانوری چنین می شنویم :«...» در سالهای 1320 ، در تاریخ حزب (حزب توده) دو نقطه عطف وجود دارد ، پیروزی استالینگراد ، وشکست فرقه (دموکرات ).اولی  سبب گرایش عده ای به حزب شد  ودومی  سبب بریدن عده ای .«...» کیانوری ادامه می دهد ...در سالهای قبل از آذر 1325، حزب مورد استقبال عده زیادی  از روشنفکران  نیز قرار گرفت .ولی از آنجا که حزب تمام نیرویش را بر پشتیبانی از فرقه د موکرات متمرکز کرد و امیدوار بود که فرقه پا برجا بماند  ونقشی در مجموعه سیاست ایران بازی بکند و اینطور هم تبلیغ می کرد ، شکست فرقه برای این افراد ضربه فوق العاده سختی بود ، هم از لحاظ موضع حزب در جامعه و هم در درون خود حزب .عده ای قابل ملاحظه ای ، شاید 30،تا 35 درصد اعضاء ،از حزب  بکلی کنار رفتند .
در مقابل  این اعتراف کیانوری ،که «...»حزب توده تمام نیروهایش را بر پشتبانی از فرقه دموکرات متمرکز کرد «...»  سئوال کننده ،این بار ، سئوال بسیار بجا و دقیق از کیانوری می کند ، وکیانوری نیز در لابلای جواب اش ، غیر مستقیم اعتراف می کند ،که حزب در واقع زیر سلطه و آلت دست مسکو بود .
سئوال :در واقع علت این گسست نیروی جوان و روشنفکر مواضع حزب در قبال جریانات آذربایجان و کردستان بود . اگر حزب در قبال این حوادث موضع مستقل می گرفت ، شکست فرقه نمی توانست این چنین سبب سلب اعتقاد و جدائی شود.
ملاحظه می شود که سئوال کننده با تمام متانت و در عین حال  با کاردانی ، بدون تعارض نسبت به کیانوری ، خود حزب و وابستگی و آلت  سیاست شوروی بودن حزب و رهبری آن را پیش می کشد . در واقع با زرنگی کیانوری را بجائی میبرد که خود می خواهد . کیانوری هم درست با جواب اش ، غیر مستقیم اعتراف می کند که ما آلت دست شوروی بودیم .
جواب کیانوری :«...» ما در دو شکستی که خوردیم ، بخش مهمی از این نیروی روشنفکری را  از دست دادیم .در شکست آذربایجان مقصر حزب ما نبود ، مقصر حزب کمونیست شوروی بود و چوبش را ما خوردیم . تعداد اعضای حزب از حدود هزار نفر در سال 1327 ، به ده – دوازده هزار نفر در سال 1332رسید و باز شکست پیشآمد .در شکست 28 مرداد و پس از آن شوروی تقصیر نداشت ، عامل عمده توطئه عظیم امپریالیستی بود .اشتباهات ما هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ سازمانی آثار شکست را تشدید کرد .بدین ترتیب در این فضا جریان انشعاب خلیل ملکی پیش آمد . (ماًخذ صفحات 166-)
همین کیانوری در مصاحبه ایکه متن آن در صفحه 131 کتاب اش درج شده است چنین می گوید «...»تاثیر شکست فرقه (منظور فرقه دموکرات آذربایجان )بر حزب فوق العاده سنگین بود .حزب به تمام معنی  وتا دقیقه آخر از فرقه حمایت کرد وباز بدون اطلاع حزب عقب نشینی انجام گرفت ، بدون آنکه حزب اطلاع داشته باشد و خود را آماده کند .معمولآ برای چنین آمادگی یکی دو ماه وقت لازم است  و چنین نشد .چرا؟ یک دلیل این است که مقامات شوروی به رهبری  حزب توده ایران آن اعتماد را نداشتند و می ترسیدند  که موضوع از آنجا درز کند.
سئوال کننده ، این سئول کلیدی را از کیانوری می کند ، ملاحظه بفرمائید ،که کیانوری چگونه در دام می افتد و برای نجات خود چگونه دو پهلو جواب می دهد .
سئوال کننده : پس احتمال وجود «نفوذی »در راًس حزب برای شوروی ها مطرح بوده است ؟
کیانوری :نه،نه، من این را نمی گویم ، ولی شوروی ها همیشه می گفتند که کافی است ، اسکندری بداند ساواک هم میداند.
سئوال کننده می پرسد :پس چرا اسکندری را در راًس حزب قرار دادند؟اگر بحث فقط روی ایرج بود ، می توانستنداو را تصفیه بکنند. کیانوری  جواب می دهد:بحث روی ایرج نبود ، شوروی ها معتقد بودند که احتمال اینکه بلاخره ، آمریکا وانگلیس ، انتلیجنس سرویس و سیا در حزب نفوذ کرده باشند هست .این احتمال را همیشه باید داد .من می گویم که آنها این احتمال را مدنظر داشتند ولذا اطلاع ندادند همین. (صفحه 131)
همین جملات به روشنی نشان می دهد که حزب توده ایران تا چه حد وابسته به قدرت استعماری «تزار های سرخ شوروی » بود.اما با وجود این ، همین کمونیست های ایرانی ، یا نمی خواستند این واقعیت ها را ببینند ، ویا اینکه می دانستند  ولی وابسته به این قدرت بودند . لذا به همین جهت ، افسر سابق ارتش ایران ، سروان خلبان ، دکتر حسن –نظری ،(غازیانی ) که خود قیمت گرانی را در این وابستگی حزب دموکرات آذربایجان ، و حزب توده ایران به اتحاد جماهیر شوروی پرداخته بود ، عنوان کتاب اش راکه بعد از 41 سال آوارگی و غربت نوشه بود : چنین می نامد :گماشتگی ها ی بد فرجام .
اما همین کیانوری و رفقایشان ، از این وقایع «حزب دموکرات آذربایجان » پند نمی گیرند ، بار دوم در یک مرحله دیگر تاریخ ایران ، نقش خود را به عنوان عامل سرسپرده روسیه شوروی ، تا پایان و حتی قربانی کردن رفقای حزبی خود پیش می رود . درست یک ماه و یک روز  قبل از پیروزی انقلاب 22 بهمن ملت ایران ، دستگاه جاسوسی و اطلاعاتی و نفوذ ی اتحاد جماهیر شوروی آنروز ، وارد عمل می شود ، و برای اجرای اهداف سیاسی خود ،نورالدین کیانوری ، برادر زن عبدالصمد کامبخش ، مهره اصلی و «وفادار و صدیق :کا – ژ – ّب »  را در یک انتخاب  نمایشی و فرمایشی  به عنوان دبیر اول حزب توده ایران  انتخاب می کنند .
                                             *               *                    *
کشتیبان را سیاستی دگر آمد.

کیانوری خود در این باره چه می گوید :«...» کدام حزب کمونیستی می تواند در جامعه ای که 95 تا 97 در صد آن تمایلات مذهبی و اغلب تمایلات عمیق مذهبی دارند ، تصور کند که بدون این نیروی عظیم می تواند انقلاب اجتماعی انجام دهد؟مگر می توان انقلاب را با هلی کوپتر یا هواپیما وارد کرد ؟انقلاب کالا نیست که مثلإ از کارخانه زیمنس بتوان وارد کرد ، انقلاب اجتماعی را خلق باید انجام دهد یعنی دهقانان ، کارگران ، پیشه وران و روشنفکران .اکثریت مطلق این طبقات و اقشار ، مذهبی هستند .ما تنها می توانیم خوشحال باشیم از اینکه تاثیر تحولات تاریخی جهان در ایران ، کا ر را بجائی رسانیده است که قشر های وسیعی از نیروهای غیر مارکسیست ، نیروهای طبقاتی مردم زحمتکش ، با تجربه شخصی خودشان به صحت شعارهائی که ما با تحلیلی دیگر به آن رسیده ایم دست یافته اند  وبرای رسیدن به این هدف ها آماده مبارزه اند .(ماًخذ –نورالدین کیانوری بررسی مسائل گوناگون ایران  در سال 1358 :تهران انتشارات توده 1358 صفحه 23.)
مطالب فوق در صفح 491 خاطرات نورالدین کیانوری ، قید شده است. اما پشت این جملات ، یک استراتژی انقلابی لنینیستی ، همراه با ماجراجوئی  در راستای منافع اتحاد جماهیر شوروی سابق ، در آن زمان خوابیده است که برای روشن شدن مطلب و طراوت بخشیدن به خاطرات تاریخی ملت ایران ، لازم است چند لحظه در اینجا مکث
 بکنیم .
اگر به این نوشته کیانوری دقیق بشویم  می بینیم ، کیانوری ، و بالاتر از او ، اتحاد جماهیر شوروی ، در راستای سلطه گری خود ، به ماهیت فرهنگی جامعه  ایران و نقش دین و مذهب  در بطن جامعه را می دانند. منتها تنها مسئله از جنبه اهداف سیاسی و استراتژی سیاسی این است ،که چگونه «  بلشویک های مسکو ، همراه با کمونیست های ایرانی  تحت فرمان خود » کاپیتال مارکس را ، به قران محمد  پیامبر مسلمانان ، پیوند دهند؟ در اینجا ست که باید  هر چه زودتر  رهبری حزب توده را عوض کرد ، و بجای ایرج اسکندری ، نور الدین کیانوری ، نوه پسری شیخ فضل الله نوری ، برادر زن  عبدالصمد کامبخش ، قدیمی ترین و در عین حال مطمئن ترین  مهره دستگاه  جاسوسی شوروی در ایران را در این مرحله به مقام  دبیر اولی رساند . در این باره در سطور آینده  به تفسیر سخن خواهیم گفت .
 اما  ،با در نظر گرفتن شرایط انقلابی موجود در ایران سال 1357 ، و اقامت آیت الله خمینی در پاریس ،رقبای شوروی  چون آمریکا ، انگلیس ، فرانسه ، از طریق  کانال های ارتباطاتی  خودبر میزان فعالیت هایشان  آفزوده اند و می دانند که با ید عملأسناریو  : ایران بعد از شاه  را بازی بکنند . نظری به کانال های ارتباطی بین خمینی و آمریکا ، به استناد نقش آفرینان  این مرحله ، گذر از شاه و رسیدن به خمینی را به استناد نوشته های خود این حضرات از مد نظر می گذرانیم .
                                               *             *                  *                 *
کانال های ارتباطی بین  خمینی و آمریکا .
 بیش از یک قرن است ،که بخشی از محصلین ایرانی ، برای ادامه تحصیل ، چه از طریق خود دولت ،و چه از طریق  فردی و هزینه شخصی ، به اروپا و آمریکا می روند. بخشی از این ایرانیان ، بعد از پایان تحصیلات خود ، به ایران برمی گردند ،و بخشی نیز در همان کشور ها میمانند و به زندگی خود ادامه می دهند . وجود این ایرانیان دانشجو ،که مسلما بخشی از آنان در آینده به مقام های عالی رتبه مدیریت کشور  خواهند رسید ، مورد توجه  سازمان های اطلاعاتی کشورهای مقیم این دانشجویان هستند. به تناسب فعالیت سیاسی   علنی و مخفی این دانشجویان ، سازمان های اطلاعاتی  این کشورها ، روی این دانشجویان ، مطالعه  روانشناسی ، شناخت شخصیت ، آگاهی از  نکات ضعف و قدرت آنان می کنند . عبدالصمد کامبخش (متولد 1282-مرگ 1350) در طول دواقامت  برای تحصیل در روسیه ، در رشته مهندسی هواپیما در سال 1307 ، توسط سازمان های اطلاعاتی  شوروی ، تبدیل  به عامل اطلاعاتی  روسیه می شود .این اصل شامل سایر کشور های رقیب نیز می شود  .در 50 سال گذشته ، ایرانیانی که در غرب تحصیل می کردند ، مسلمأ تعدادی از آنان به سازمان های اطلاعاتی این قدرت ها جذب شده اند. در اینجا  به شبکه ارتباطی ایرانیان مقیم خارج  را به استناد به نوشته های خودشان ، در زمان انقلاب را از مد نظر می گذارنیم :

«..» یزدی هم چنین تاکید می کند که ارتباطاتی که او، صادق قطب زاده و بنی صدر با کمک دولت فرانسه با آمریکا سازمان دادند، تنها کانال های ارتباطی میان خمینی و آمریکا نبود.  او اضافه می کند که: « در آن زمان رهبران انقلاب از سه کانال با آمریکا ارتباط داشتتند: یکی  در فرانسه بود که مدارکش منتشر شده است، یک کانال در ایران توسط شورای انقلاب، مهندس بازرگان، آیت اله موسوی اردبیلی و دکتر سحابی با سولیوان بود. کانال سوم، ارتباط و مذاکرات مستقیم دکتر بهشتی با سولیوان بود. استمپل در  درکتابش هر دو کانال ارتباطی در تهران را شرح می دهد اما در باره مذاکره دکتر بهشتی با سولیوان چیزی ننوشته است.»
آیت اله بهشتی یکی از مرتجع ترین و تبه کارترین همدستان خمینی و فردی بسیار با نفوذ در رهبری روحانیت بود. او یکی از معماران قتل عام  انقلابیون و کمونیستها بود که در 20 ژوئن 1981 شروع شد. او یک ماه بعد از این تاریخ در یک بمب گذاری در ساختمان مقر حزب جمهوری اسلامی، کشته شد. از همان روزهای آغاز انقلاب، شایعات بسیاری  در مورد رابطه مستقیم او با آمریکا بود. یزدی با جزئیات تاکید می کند  که تماس های بین آیت اله بهشتی و مقامات آمریکایی  هم از طریق سفارت آمریکا در ایران و هم از طریق مسافرت های وی به آمریکا  صورت می گرفت. یزدی ارتباطات بهشتی را "کلید گم شده"  برای روشن کردن بیشتر تصویر مذاکرات بین آمریکا و روحانیت اطراف خمینی می خواند. حتی یزدی که خودش یک مهره کلیدی در میان مشاوران سیاسی خمینی در آن زمان بود، در مورد ارتباطات بهشتی در بی خبری نگهداشته شده بود. به هر حال بنظر می آید بهشتی یکی از مهمترین و مخفی ترین کانال های ارتباط با آمریکا بود.
یزدی می گوید: «آقای دکتر بهشتی چند ماه قبل از سفر من به نجف و بعد به پاریس، به آمریکا آمد. مدتی هم پیش من –در هوستون- بود و بعد از آن جا یک ماهی به واشنگتن – و نیویورک – رفت. ایشان در جلسات ایرانی ها در نیویورک و واشنگتن حضور نیافتند و خبر نداریم که آقای بهشتی آن یک ماهی که در واشنگتن یا نیویورک بود، چکار می کرده است. آیا در آنجا تماس و مذاکراتی هم بوده است یا نه. به نظر من این مهم است که  همزمان با مذاکره شورای انقلاب با سولیوان، دکتر بهشتی هم جداگانه با سولیوان مذاکره می کرده است، این نیاز به یک مقدار تحقیقات بیشتر دارد. هم چنان که مشخص نیست هویزر که به ایران آمد آیا با آقای بهشتی دیدار داشته است یا نه.»
در این مصاحبه، یزدی می گوید که وقتی دانشجویان سفارت آمریکا را اشغال کردند، مدارکی در مورد مذاکرات آیت اله بهشتی با سولیوان بدست آوردند، اما خمینی مانع  انتشار علنی این اسناد شد. دلیل او این بود: « بهشتی عضو شورای انقلاب است و لازم نیست این اسناد پخش شوند.» یزدی می گوید منبع این خبر، عباس عبدی است. عباس عبدی یکی از رهبران دانشجویان خط امام که سفارت آمریکا را اشغال کردند، بود. سپس تبدیل به "روزنامه نگار" و فعال جناح "اصلاح طلب" حکومت شدند (ماخذ 3)
(ادامه دارد )
پاریس 1 ژوئن 2011-
آقتباس  بطور کامل و یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده ، وسایت ، کاملأ آزاد است .

ماًخذ .
1-
2-
3-











" آقای" بابک داد

جمله مورد بحث آقاي خاتمي اين است:"اگر ظلمی شده است که شده است، همه بیاییم عفو کنیم و به آینده نگاه کنیم "، سخن من اینست ; بیایم از مادرهای نداها و سهرابها سوال کنیم ، بیایم از هزاران هموطن که از جمهوری اسلامی بشدت ضربه دیدند سوال کنیم ، بیایم از مادران اعدامیهای سالهای ۱۳۶۰-۱۳۶۷ سوال کنیم که آیا بیاییم عفو کنیم? و یا  ببخشیم ! آقایان خاتمیها ، رفسنجانیها .... راحت میتواند عفو کنند چون از نظام ضربه مالی  و جانی ندیدند و بر عکس از نظام بهترین بهرهها را در زندگی بردند و بدون این نظام خاتمی یا رفسنجانی و یا موسوی و کروبی ، مهاجرانی یا گنجی ، قالیباف ها ... نمیشدند ! تفاوت اینجاست که از کدام زاویه به این آشتی   نگاه کنیم ؟ اگر از  همین امروز سپاه ، بسیج ، قوه قضایی جمهوری اسلامی ، پلیس جمهوری اسلامی اسلحه در مقابل مردم نگیرند  و دیگر جمهوری اسلامی نیروهای مخالف را سرکوب نکند  و همه زندانیان سیاسی را آزاد کند و جمهوری اسلامی (آری یا نه ) با حضوره نیروهای سازمان ملل متحد به رای بگذرد ! ما همه قربانیان جمهوری اسلامی و مردم ایران عفو  میکنیم زیرا که از اعدام و خونریزی و زندان و شکنجه و تجاوز بیزاریم اما تا وقتی که اینها یعنی آخوندها و پاسداران ، بسیجیها ، و نیروهای سرکوبگر  جمهوری اسلامی با تمام نیروهایش به  سرکوب مردم ، مخالفین ، روزنامه نگاران و دانشجوها ، کارگران ، بیکاران  وکلای زندانیان سیاسی ....  ادامه میدهند ،  دیگر جای برای  عفو رهبری جمهوری اسلامی و طرفداران جمهوری اسلامی و حکومت آخوندی و بسیجی و پاسدار ... و جنایتکارانی چون احمدی نژاد ها  و خاتمی ها  و  طرفدارانشان نیست 
محمد امین رسول زاده،
«پیامبر » هزار چهرهً تجزیه طلبان آذری تبار را بشناسم ..
به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی .

***:خوانندگان گرامی  لطفأ در رابطه به منابع و ماً خذ به توضیح زیر توجه بفرمائید .

پیشگفتار : بخاطر اهمیت ملی و میهنی مسئله ، از تمام هموطنان  تقاضا دارم ، تا حد ممکن ، در پخش این مقاله ، به این خد متگزار کوچک  ملت وطن ما ایران ، کمک بکنند. هدف تبلغ نام وکسب شهرت نیست. حتی هموطنان می توانند ، نام و مشخصات مرا از مقاله حذف بکنند. هدف کشیدن این بحث و شناساندن تجزیه طلبان به ملت ایران است. تجزیه طلبان ، دو گروه هستند، گروه بزرگ ، فاقد آگاهی هستند ،که باید آنها را آگاه کرد. گروه دوم و عاملا ن  بیگانه هستند ، که باید آنها راخوب شناخت .
                                               *            *                 *                 *

یک مکث کوتاه درتصورات درونی خود  بر گوشه بسیار کوچک تاریخ جنگ دوم جهانی نظر می اندازیم ، که برای درک و شناخت تجزیه طلبان ،و محتوی فکری آنان  این مقاله ، لازم و ضروری است . زمان ، زمان جنگ دوم جهانی است  ، بخش مهمی از جهان در خون و آتش ویرانی در گیر است  . دوشخصیت  تاریخی و شناخته شده تاریخ معاصر ایران ، یکی بنام :محمد امین رسول زاده (متولد روستای نوخوانی ،حومه باکو  1884- مرگ 1955 –آنکارا ) آن دیگری بنام :سید جعفر پیشه وری (متولد دهکده زیوه در منطقه خلخال آذربایجان 1892- مرگ 1974 در باکو ) ، سخت در حال طراحی زندگی آینده  ملیونها آذربایجانی هستند .محمد امین رسول زاده ، در برلن ، در خدمت :آدلف هیتلر«  رهبر جهانی نژاد برتر و پان ژرمنیزم !» سید جعفری پیشه وری ، در خدمت :ژوزف استالین،«رهبر جهانی طبقه پیشرو و انقلابی کارگران جهان !    »، برای  رهائی ما : آذربایجانیان  ایران و اران ، از چنگال شونیزم فارس ، در خدمت اربابان خود هستند.
تعجب آور وسئوال برانگیز است که این دو جنایتکار تاریخ ، یعنی هیتلر و استالین ، که دست شان به خون ملیونها انسان  آغشته است ، چرا ،و چگونه است ، این همه  به سرنوشت  هفت ، یا هشت ملیون آذربایجانی آن زمان، اینقدر حساس و نازک دل هستند ،که  هرکدام   یک « متخصص ضد  شونیزم فارس » را به خدمت گرفته اند !!! عجیب است وقتی که زندگی این دو شخصیت معمائی را ، یعنی  محمد امین رسول زاده ،و سید جعفر پیشه وری را دقیق مطالعه می کنیم ، می بینیم ، خیلی  با هم نکات مشترک دارند. هردو در بطن «سوسیال دموکراسی » و انقلابی باکو وارد سیاست و انقلاب شدند. هردو طرفدار مظلومان جهان وخصوصأ  رهائی آذربایجانیان  از ظلم و بعدالتی  خصوصأ  «ظلم مظا عف  شونیزم های  فارس » هستند ! منتها تنها چیزی که من راقم این سطور  حتی بعد از گذشت  بیش از 65 سال از آن تاریخ ، هنوز نفهمیدم ، که ما آذربایجانیان ایران زمین ، چرا دایه های عزیز تر از مادر داریم ، که هرکدام دلشان به حال ما می سوزد ، ولی درعین حال ، دنیا را بخاک و خون  کشیدند وملیونها انسان مظلوم و بیگناه را کشتند؟! محمد امین رسول زاده ، وسید جعفر پیشه وری  برای ما آذربایجانیان  قربانی ظلم مظاعف ، پشتیبان و مدافعان صدیق تر و سالم تر از آدلف هیتلر ،و ژوزف استالین نمی توانستند پیدا بکنند؟ اگر این دو پدر خوانده ما آذربایجانیان هستند ، چرا با هم در جنگ  وستیز اند؟ ما آذربایجانیان  به صداقت و دوستی کدام باید اعتماد بکنیم ؟  نکند مسئله بسیار پیچیده تر از این ها باشد ؟ مثلأ مسئله ظلم مظاعف بهانه نیست؟، این دو فرد ،رسول زاده و پیشه وری ، به ظاهر آزادیخواه ، عدالت خواه ، سوسیالیست و مدافع طبقه زحمت کش در واقع  فریب خورده و نوکر حلقه بگوش اربابان خودنیستند؟!
66 سال بعد از گذشت  پایان جنگ جهانی دوم ، هرگز آتش جنگ های منطقه ای ، خاموش نشده اند. در تمام این جنگ ها، که در حقیقت ، ناشی ار رقابت های قدرت بزرگ می باشند، جای پای شخصیت های چون سید جعفر پیشه وری ، یا محمد امین رسول زاده ، با چهره های مرموز ،و لی در نهایت در خد مت اربابان خود را می توان به راحتی مشاهده کرد. بهترین نمونه تاریخی آن در دو دهه گذشته ، مسعود رجوی و سازمان شبه نظامی آن در جنگ عراق  علیه ایران بود که این فرد رسمآ  زیر رهبری و فرماندهی یک ار تش متجاوز ، بر ملت و وطن ایران  خود خیانت کرد.
شاید بی جهت نیست که شعار  محمد امین سلطان زاده چنین بود : بیر کره یوکسلأ بایراق بیر داها انمز .ترجمه :پرچمی که یکبار افراشته شد ، هرگز پائین نمی افتد. البته منظور محمد امین سلطان زاده این است : مبارزه ادامه دارد.

                                       *              *               *                    *
محمد امین رسول زاده ،  یکی از پیامبران تجزیه طلبان کی بود؟
جالب است برای شناختن  ولو مختصر  این مرد هزار چهره ، که حتی بخشی از شخصیت های معتبر  و محققین صاحب نام ایرانی ، چون فریدون آدمیت ، حسن تقی زاده ، از او یک چهره مثبت  ساخته اند ، وقتی به اسناد زندگی پشت پرده او دقیق می شویم ، می بینیم ، ولو اینکه در انقلاب مشروطیت  ایران -1905 تا 1911 ، در کنار مجاهدین  مشروطیت  صادقانه مبارزه کرده  است ، ولی در نهایت موضع گیری علنی او در سیاست تجزیه طلبی ایران زیر پوشش پانترکیسم و پان تورانیسم ،و همکاری با سازمان های طلاعاتی و نظامی رژیم آلمان نازی ، این بخش از چهره مثبت او را کاملأ زیر سئوال می برد ، واز او مرد هزار چهره فرصت طلب  و دشمن تمامیت ارضی ایران می سازد.
قابل توجه می دانم که به این امر اشاره بکنم ، که برای  ترسیم  یک چهره  واقعی از شخصیت سیاسی این فرد ، من به سایت های کشور های  چون ایران، ترکیه ، جمهوری آذربایجان ، روسیه ، انگلستان ، آلمان ، وفرانسه  مراجعه کردم ، تا حد اکثر بتوانم ، یک سیمای  کاملأ بیطرفانه از این «پیامبر تجزیه طلبان » به خواننده ارائه نمایم. عجیب اینکه این سایت ها ،در راستای سیاست  ملی ، منطقه ای ، و بین المللی خود مطالبی را در باره این شخصیت هزار چهره  تجزیه طلب ارائه میکنند.(ماخذ)
زندگی نامه سیاسی محمد امین رسول زاده .
محمد امین رسول زاده در 31 ژانویه 1884 در دهی بنام :نوخوانی،در نزدیکی باکو ، از پدر روحانی ، بنام حاجی ملا علی اکبر  رسول زاده ،و مادری بنام : زینت زال ، بدنیا آمد و در 6 مارس 1955 در آنکارا ، به درود حیات گفت .  او به تمام معنی یک مرد سیاسی بود . (البته برای من صاحب این قلم ، بیشتر سیاست باز بود تا سیاسی ). او یکی از بنیانگذاران  :«جمهوری مستقل و دموکراتیک »آذربایجان (1918-1922 ) بود . شعار محمد امین رسول زاده چنین بود : بیر کره یوکسلن بایراق ، داهی ینمز .(پرچمی که یک بار افراشته شود ، دیگر پایئن نمی آید .) به عقیده من صاحب این قلم ،اگر چه این شعار برای تحریک جامعه برای حرکت ها ی سیاسی ، دارای محتوی احساساتی است ، اما  از منظر اخلاق و معنویات نیز شامل  اصول و پرنسیب انسان  در زندگی و فردی و اجتماعی نیز می شود.فردی که یک بار  خود را به بیگانه فروخت ، دیگر نبیاد از او انتظار صداقت ودرستکاری داشت. این اصل شامل تجزیه طلبان نیز می شود.
محمد امین تحصیلات مقدماتی خود را  در آذربایجان ،  در فرهنگ اسلامی و روسی شروع کرد و از کالج فنی باکو فارغ التحصیل شد.در دوران جوانی هنگام تحصیل ، سازمان جوانان مسلمان  را   بنام : مساوات را که اولین سازمان مخفی در آذربایجان بود بنیان گذاشت.او از اوائل 1903 ، در 19 سالگی شروع به نوشتن مقالات در مخالفت با نظام روسیه تزاری کرد. در آن زمان او دارای اندیشه های ضد سلطنت تزاری داشت و خواهان خود مختاری آذربایجان بود ،و در راستای اندیشه های سوسیال دموکرات های روسیه  که بعداً کمونیست شدند ، همفکر بود .او سازمانی را بنام :همت ف بنیان گذاشت و نشریه  سازمانی  را بین سالهای 1906-1907  با عنوان «تکمیل »،منتشر می کرد ،و سردبیری آنرا نیز داشت ، این نشریه بعدآعنوان :یولداش  را داشت (1907).
رسول زاده همچنین در سایر نشریات  چون :حیا ت، ارشاد ،فیوضات ، مقاله می نوشت . محمد امین رسول زاده ، اولین اثر دراماتیک خود را  با عنوان :روشنائی ها در شب  را نوشت ،که در سال 1908 در با کو به روی صحنه آمد . دوستان او  نیز روشنفکران  بورژوازی آذربایجان (اران ) بودند. اغلب این روشنفکران ، منجمله خود رسول زاده  عضو سازمان سیاسی ، سوسیال دموکراسی کارگران  روسیه ، شاخه باکو بودند ، که بعدآ با عنوان حزب بلشویک را داشت .در آرشیو روسیه شوروی هنوز عکسی وجود دارد ،که رسول زاده را با  در کنار : Prokop-Dzhaparidze-Azizbekkof – بلشویک هائی که بعدً مشهور می شوند، (مشهدی عزیز بک اوف یکی از 26 کمیسر خلق بود که بعد از انقلاب اکتبر 1917 ، در با کو  بدست ضد انقلاب معروف به روس های سفید ، که توسط انگلیسی ها پشتبانی مالی و نظامی می شدند ، دستگیر شد و واعدام گردید )( ماخذ)
در انقلاب 1905-1907 ، رسول زاده ، با یک بینش روند تکاملی در  انقلاب شرکت فعال داشت. در سال 1905 ، در حالیکه پلیس  تزار سخت  به دنبال دستگیری ژوزف استالین ،  انقلابی فعال و سازمان دهند ه شورش های انقلابی صنایع نفت باکو بود ،رسول زاداه،  استالین را در خانه خود مخفی کرد و از مرگ حتمی اور نجات داد. محمد امین رسول زاده در سال 1909 زیر فشار پلیس  تزار از باکو به ایران فرار کرد و در انقلاب 1905-19011 ایران ، معروف به انقلاب مشروطه ، فعالانه شرکت کرد .رسول زاده در ایران  نشریه :ایران آزاد ، را منتشر کرد و حزب دموکرات ایران  را بنیان گذاشت.در سال 1911 رسول زاده ، کتابی را با عنوان :سعادت بشر ، را در دفاع از انقلاب مشروطه  ایران منتشر کرد .
در سال 1911 ، ارتش تزاری ، به کمک  محمد علی شاه قاجار  وارد ایران شد و مجلس شورای ملی را توسط قزاق های لیاخوف به توپ بست ، و محمد امین رسول زاده ، مجبور به فرار از ایران شد و در استانبول  ، پایتخت امپراطوری عثمانی  در مسیر انقلاب ترکان جوان  قرار گرفت . رسول زاده در استانبول  نشریه ای را با عنوان :تورک یوردی ،(سرزمین تورک ) منتشر کرد و مقاله معروف خود را با عنوان :ایران تورکلری (ترک های ایران ) را در آن نشریه به چاپ برد.رسول زاده در استانبول با شخصیت های چون :ضیاءگویآلپ ،(تئوریسین- نظریه پرداز، وایده ولوگ ،پان تورکیسم و پان تورانیسم –متولد 1876- مرگ 1924)و سایر اندیشمندان سیاسی و ادبی ترک چون علی بیک حسین زاده ، احمد بیک آقااولی، یوسف بیک آقچورا ، ارتباط صمیمانه برقرار می کند ، واز این طریق به جنبش سیاسی  :ترکان جوان کشیده می شود  و به این جنبش علاقمند می گردد. در کانون جمعیت ترک (تورک اجاقی ) و ارگان رسمی آن  :تورک یوردی ، تبدیل به یکی از نویسندگان فعال  آن می شود  در حزب دموکرات  مساوات مسلمانان ،که تقی نقی اوف ، عباسقلی  کاظم زاده ، اساس و برنامه آنرا تنظیم کرده بودند  وارد می شود ، و رهبری آنرا بر عهده می گیرد .
در سال 1913، دولت روسیه تزاری بخاطر گرامی داشت سیصدمین سال بنیانگذاری  سلطنت خانواده رومانف  عفو عمومی  فعالان سیاسی را به تصویب رسانده ، واعلام می کند .در آن سال ، محمد امین رسول زاد ه به وطن خود برمی گردد.این بار اندیشه های سیاسی محمد امین رسول زاده ، یک معجونی است  مرکب از از ناسیونالیزم پان ترکیسم ، همراه با سوسیالیزم ، و اندیشه های اسلامی  مساوات و عدالت خواهی .در سال 1915 ، نشریه را با عنوان :آچیق سوز ( حرف روشن -، آشکار ) را منتشر می کند که انتشار  این نشریه تا سال 1918 ، ادامه داشت. شروع اولین حرکت های انقلابی  حزب مخفی مساوات ، همراه با سایر احزاب مخفی،  علنی می شود  و رسول زاده به سرعت ، به مقام دبیر اولی این حزب می رسد.حزب مساوات ، با حزب فدرالیسم ترک ، به رهبری نسیب یوسف بیلی ، متحد می شوند ، و در انقلاب فوریه 1917 ، این حزب جدائی  ایالت های ماورء قفقاز را از روسیه را اعلام می دارد (اینجا نطفه جدائی خواهی و رفتن به زیر پرچم ترکیه در اندیشه های محمد امین رسول زاده ، مشاهده می شود ). محمد امین رسول زاده در اولین پارلمان  ایالات فدرال  ماوراء قفقاز به ریاست پارلمان  انتخاب می شود .
در 28 ماه مه 1918، شورای ملی آذربایجان  به رهبری رسول زاده ، استقلال جمهوری آذربایجان را اعلام می دارد .رسول زاده  هرگز یک مسئولیت  مقام وزارتی ، یا عضویت فعال پارلمانی نداشت ، بلکه یک رهبر و ایده ئولوگ ، در دولت جدید و مستقل آذربایجان ، تا فروپاشی آن در28 آوریل 1920 توسط آرتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی ، بود .
 در ضمن رسول زاده همراه با :رشید خان کاپلان اوف – و کمک مالی سرمایه دار معروف آذربایجان ، سهامامدار بزرگ صنعت نفت باکو :حاجی زین العابدین تقی اوف پایه گذار دانشگاه دولتی باکو در سال 1919 بود ،و رسول زاده در این دانشگاه : ادبیات عثمانی تدریس می کرد.
بعد از فروپاشی جمهوری مستقل آذربایجان رسول زاده از باکو فرار کرد و در مناطق کوهستانی آذربایجان ، مدت کوتاهی ، بصورت جنگ های پارتیزانی همراه با رفقای خود علیه ارتش سرخ به مبارزه مسلحانه ادامه داد.در ماه اوت 1920 ، رسول زاده  توسط اترش سرخ دستگیر میشود ، محافظین او، رسول زاده را به باکو منتقل می کنند.از منظر ارتش سرخ شوروی ، جرمی که رسول زاده مرتکب شده بود ، مسلمأ می بایستی اعدام می شد. اما از آنجائیکه رسول زاده درانقلاب  سال 1905 ،ژوزف استالین ، رهبر انقلابی  صنایع نفت باکو را ، که پلیس تزاری سخت در تعقیب آو بود ، در آن موقع  با مخفی کردن استالین در خانه خود ، رسول زاده ، جان استالین را از مرگ نجات داده بود ، لذا با دخالت استالین ، این بار ، رسول زاده از اعدام نجات پیدا می کند ،ولی دولت جدید شوروی ، برای اینکه  رسول زاده را  زیر نظر داشته باشد ، او را به مسکو منتقل می کند.رسول زاده در مسکو به عنوان روزنامه نگار ، در کمیساریای ملت ها ، به کار مشغول می شود.چند مدت بعد ، رسول زاده به پطروگراد (لنین گراد بعدی )  با همان شغل اداری منتقل می شود ، تا اینکه در سال 1922 ، از پطروگراد به فنلاند  فرار کرده ، ودوباره در سال 1923 به ترکیه برمی گردد.
محمد امین رسول زاده ، تا سال 1937 ، در ترکیه می ماند وتا اینکه  دراین سال ترکیه را به قصد لهستان ترک می کند . مورخین  دو عقیده بر دلیل ترک ترکیه رسول زاده  را دارند. یک عده بر این عقیده هستند ، که دولت ترکیه  زیر فشار دولت شوروی مصلحت را بر آن می بیند ، که مودبانه  رسول زاده را از کشور اخراج بکند. یک عده نیز بر این عقیده هستند ، که بین رسول زاده و رهبران دولت ترکیه ، اختلاف عقیدتی و سیاسی حاکم بود ، لذا این دولت «میهمان » مصلحت را بر آن دید که این « میهمان ناخوانده » را از کشور مودبانه بیرون بکند.  اما اگر به اصل مطلب دقیق بشویم ، می بینیم ، دلیل  اینکه رسول زاده  ترکیه را ترک می کند ، یا مجبور به ترک آن می شود ، بسیار پیچیده تر از آن است ،که یک نظریه قطعی بدهیم . چون همین ترکیه دوباره بعد از جنگ ، همین محمد امین رسول زاده  را پناه می دهد و رسول زاده عمرش را در همین ترکیه به پایان می برد. بعلاوه نباید فراموش کرد ،که محمد رسول زاده یک فرد ماجراجو ،و در عین حال روح و روان نا آرام داشت . وقایع زندگی اور در سالهای شروع جنگ دوم جهانی  در اروپا ، و ملاقات هائیکه با رهبران کشور های اروپائی داشت ، نشانگر این ماجراجوئی  تا حد ، نوعی رومانتیسم  ساده انگاری انقلابی  و نا آگاهی او از معیار های سیاست جهانی و منطقه ای ،با پارامترهای دیپلماتیک بود.
در سال 1937 ، استالین پسر رسول زاده را که ،رسول نام داشت ، اعدام می کند و خانواده  رسول زاده را که به عنوان گروگان در اختیار داشت ، به قزاقستان تبعید میشود.  بعد از این جنایات استالین ، رسول زاده ترکیه را به قصد لهستان ترک می کند . رسول زاده در لهستان با دختر برادر رئیس دولت لهستان ، دیکتاتور معروف این کشورژنرال :ژوزف پیلسود یسکی – (Josef Pilsudsky-1867-1935 ) بنام :Vanda  ، ازدواج می کند و تاسال 1940 ، یعنی اشغال لهستان  توسط  ارتش هیتلری ، در آن کشور می ماند. درسال 1940 ، محمد امین رسول زاده ، این بار ، به رومانی میرود ، و تا 1943 در رومانی متحد آلمان نازی می ماند .
محمد امین رسول زاده ، پیامبر تجزیه طالبان ، در خدمت نازیسم هیتلری !

این بار در دفتر زندگی  محمد امین رسول زاده ، فصل دیگری باز می شود ، و آن فصل ، همکاری تنگاتنگ  این فرد ، با رژیم آلمان نازی است ،که اغلب تجزیه طلبان سعی می کنند ، این بخش از زندگی پیامبرشان را ، از افکار عمومی ، خصوصآ  از کنجکاوی و آگاهی  طرفداران  خود و ملت ایران ، در خفا و پنهانی نگاه دارند. چگونه این «فرد انقلابی ، که دم از عدالت ، مساوات  میزد ،و برای پیش بردن این اهداف احزاب و نشریاتی را با نام های عدالت ، ، مساوات ، دموکرات ، پایه گراری می کرد ، این بار در خدمت نازیسم ، قرار می گیرد؟
 محمد امین زاده ودوستان آلمانی اوقبل از جنگ دوم جهانی  !!!
در سال 2003 ، انتشارات معروف :Ripol Klassik –یکی از انتشارات معروف مسکو ، کتابی را به قلم :سرتیب بازنشسته  سرویس جاسوسی شوروی سابق ، بخش اطلاعات خارجی ، بنام : لئو فیلیپویچ ساتسکوف ، چاپ و منتشر کرد . این افسر اطلاعاتی ، با 40 سال خدمت  در سرویس بخش خارجی  سازمان جاسوسی  شوروی ، یکی از متخصصین  تاریخ مخفی اروپا و جهان در قرن بیستم است .  نویسنده با استفاده از اسناد غنی و دست نخورده سرویس های اطلاعاتی شوروی سابق ، وسرویس های ویژه کشور های خارجی  موجود  در آرشیو های فدراسیون روسیه ، از همکاری  های گسترده  دستگاه های جاسوسی  :لهستان ،ترکیه ، آلمان ، ژاپن ، ایتالیا ، فرانسه ، و انگلستان ، با سازمان های مهاجرین جدائی خواه  برای تجزیه و نابودی اتحاد جماهیر شوروی ، و ایجاد نا آرامی ها  در قفقاز و آسیای میانه و ترکیه ، افغانستان ، پرده بر می دارد . بنا به نوشته این افسر اطلاعاتی ، شهر باکو ، مدت 70 سال  کاملأ در اختیار  سرویس های جاسوسی  اتحاد جماهیر شوروی سابق  در زمینه  کار و ارتباط با کشور های خاورمیانه  بود ،و بهترین و مطمئن ترین جاسوسان  اتحاد جماهیر شوروی  برای فعایت  در پنج قاره جهان ، از میان  اهالی آذربایجان ، داغستان ، شمال قفقاز  انتخاب می شدند .زیرا  قفقاز مجموعه و کلکسیون  قیافه های جهان می باشد . ( نقل و اقتباس  از نوشته : آقای حسین نوحی وند . 17 ژانویه 2009 – ماًخذ )
 آقای حسین نوحی وند در رابطه   با همکاری  محمد امین  رسول زاده ، با آلمان هیتلری ، در زمان جنگ دوم جهانی ، به نقل از کتاب ژنرال  لئو فیلیپویچ ساتسکف چنین می نویسد
 «...»  در تلگرام ارسالی فون ریبن تروپ وزیر امور خارجه آلمان هیتلری به تاریخ 5 دسامبر 1942 به فون پاپن سفیر رایش در آنكارا گفته می شد كه " او دستور فوری صادر كرده است تا مبلغ 5 میلیون رایش مارك برای حمایت از دوستان آلمان در تركیه به حساب سفارت ریخته شود".  در این تلگرام همچنین توصیه شده بود كه با گشاده دستی میلغ مورد نظر خرج شود و صورت مخارج به برلین ارسال گردد. بدین ترتیب همكاری با مهاجرین قفقازی، روسی، اوكرائینی و دیگران در مد نظر رهبران آلمان هیتلری قرار گرفته بود.
   محمد امین رسول زاده از جمله افرادی بود كه نفوذ فراوانی در میان مهاجرین قفقازی داشت و نام او اغلب در مكاتبات سری سفارتخانه های خارجی و مطالب ارسالی سرویسهای جاسوسی بچشم می خورد: عده أی به او با دید مثبت نگاه می كردند و عده اى دیگر با دید منفی. 
او در آذربایجان بدنیا آمده بود و كارش روزنامه نگاری بود.   تا انقلاب ویراستار چندین نشریه بود كه در باكو به چاپ می رسیدند.   در سالهای جنگ داخلی به فعالیتهای سیاسی پرداخت و به یكی از بنیانگذاران حزب مساوات تبدیل شد كه این حزب در سالهای اوج نهضت ملی به حاكمیت رسید.   او پس از سرنگونی حكومت مساواتچیان پنهان شد ولی بزودی دستگیر و زندانی شد.«...»
   جزئیات زندگینامه او در پرونده های گوناگون با همدیگر تفاوت دارند.  در اسناد عملیاتی او. گ. پ. او- ان. ك. و. د گفته می شود كه او پس از دستگیری به مسكو فرستاده شد،   ولی با كمك هموطنان خود موفق شد تا از مسكو فرار و به فنلاند برود. اوسپس در تركیه،  فرانسه، آلمان و رومانی زندگی می كرد و به یكی از رهبران برجسته مهاجرین قفقازی تبدیل شد.
اما جزئیات كامل زندگینامه او در مطالب آرشیوهای گشتاپو منعكس شده است.  در این مطالب با استناد به منبع خبری گشتاپو گفته می شود كه رسول زاده گویا از دوستان دوران جوانی استالین بود و آن دو در جنبش انقلابی در قفقاز با همدیگر همكاری داشتند.  هنگامیكه او دستگیر شد، دوستانش بطریقی استالین را از خطری كه جان رسول زاده را تهدید می كرد،  باخبر می كنند و این مسئله باعث نجات او و سپس مهاجرتش به خارج می شود. تشخیص راست و دروغ در این میان دشوار است و در این اسناد شهادتهای مستند وجود ندارند.  اما این مسئله آنقدرها هم مهم نیست،  مسئله اساسی در آنست كه رسول زاده به یكی از فعالترین مخالفین حكومت شوروی تبدیل شد و مقام شایسته أی را در میان مهاجرین قفقازی كسب كرد.  او با مطبوعات همكاری می كرد و بینشهای سیاسی و ایدلوژیك او مشخص بودند و اسناد عملیاتی تنها به روشن سازی زوایای شخصیت او می پرداختند.
رسول زاده در سالهای 30 به نماینده خود در آنكارا چنین نوشت:"مسئله ملی در اتحاد شوروی بطور جدی نظر دولتهای بزرگی چون آلمان، ایتالیا، انگلستان و فرانسه را بخود جلب كرده است.  شمار كسانی كه به امكان تجزیه اتحاد شوروی به چندین واحد ملی باور دارند، زیاد می شود و اگر هم در این میان عده أی با شك و تردید به تحقق این مسئله نگاه می كنند، با این همه به بحث و بررسی در این زمینه علاقه نشان می دهند. حتی آلمانیها سرویسهای ویژه أی دارند كه با این مسائل سرودست می شكنند".
این سرویسهای ویژه آلمانی حتی زمانیكه دولت مساواتچیان در آذربایجان بر سر كار بود، رسول زاده را در مركز دقت خود جای داده بودند. او پس از مهاجرت و سازماندهی ساختارهای تشكیلاتی مهاجرین قفقازی باز هم از دید این سرویسها در امان نماند. او پس از روی كار آمدن نازیها در آلمان روابط تنگاتنگی را با سرویسهای جاسوسی آلمان برقرار كرد.
درپرونده موجود در آرشیوهای ما سند جالبی وجود دارد. این سند گزارش محرمانه منبع ما در باره دیدار او با رسول زاده بر اساس دستور سرویس جاسوسی اتحاد شوروی می باشد:" من در سال 1934 در اداره پلیس با رسول زاده آشنا شدم كه از برلین آمده بود. من هدف اصلی او از این مسافرت را نفهمیدم ولی برای من آشكار شد كه رسول زاده روابط نزدیكی با رئیس پلیس دارد و دستورات او را اجرا می كند. من هنگام اقامت در ورشو به پیش یك آشنای قدیمی رفتم و چون می دانستم كه او با مساواتچیان رابطه دارد،  از او در باره وضعیت مهاجرین پرسیدم. او پیشنهاد كرد كه به پیش حیدراوف برویم و من در آنجا با سلطان اوف یكی از رهبران مهاجرین مساواتیست ملاقات كردم. او گفت كه عده أی از افسران آذربایجانی كه به خارج مهاجرت كرده اند، در ارتش لهستان خدمت می كنند و حتی بعضی از آنها در ستاد كل ارتش مشغول به كار هستند. مهاجرین قفقازی آدمهای خود را در اراضی اتحاد شوروی دارند و با آنها در ارتباط می باشند و تمامی این ارتباطات زیر رهبری لهستانیها می باشند. بنا به گفته او، اوضاع سیاسی متشنج است و لهستانیها با شدت تمام آماده جنگ می شوند و به این خاطر محافل مهاجرین قفقازی در انتظار آنند تا همراه با لهستانیها بر علیه اتحاد شوروی بپابرخیزند.  سلطان اوف به اوضاع اتحاد شوروی صرفا از نقطه نظر اطلاعاتی علاقه نشان می داد و پرسشهایی در زمینه تسلیحات ارتش سرخ، نیروی هوایی،  كارخانه های دفاعی و در مجموع صنایع نظامی،  روحیه اهالی و غیره از من پرسید. من پس از دو روز اقامت در ورشو به برلین بازگشتم و پیش از عزیمت تلفنی با رسول زاده تماس گرفتم. رسول زاده خودش در ایستگاه راه آهن به استقبالم آمد و ما به منزل او رفتیم. من متوجه شدم كه او بسیار پولدار است و همیشه یك دستگاه اتومبیل با راننده در اختیار او قرار دارد و همچنین نفوذ زیادی درمیان محافل آلمانی دارد. رسول زاده روز بعد بمن پیشنهاد كرد تا برای تفریح به خارج شهر،  به محلی در كنار یكی از دریاچه ها برویم. سحرگاه روز بعد اتومبیلی به دنبال ما آمد. ما هنگامیكه به مقصد رسیدیم در آنجا قایق تفریحی بسیار زیبایی در انتظار ما بود. در عرشه قایق چندین نفر آلمانی با لباس شخصی از ما استقبال كردند، اما من متوجه شدم كه آنها افسران ستاد ارتش آلمان بودند.  گشت و گذار باشكوهی ترتیب داده بودند،  شیشه های شرابهای گرانبها،  انواع خوراكهای سرد، شكلات و میوه جات روی میزها را پر كرده بودند و از ما پذیرایی خیلی گرمی بعمل آوردند. پس از اینكه یك روز تمام در قایق تفریحی بسر بردیم، در رستوران ساحلی ناهار مفصلی خوردیم و سپس سوار بر اتومبیلهای آنها به برلین بازگشتیم. یكی از آنها كه خود را ولف معرفی كرد و خیلی دور و بر من می پلكید و درصدد آن بود تا با نهایت احترام و عزت اطلاعاتی در باره اوضاع اتحاد شوروی از من كسب كند. رسول زاده خیلی رك و راست با من صحبت می كرد. او ابتدا با كند و كاوی در روحیه و احوال من گفت كه یك سال و نیم در مدرسه جاسوسی ستاد كل ارتش آلمان دوره دیده است و در این مدرسه شاگرد سرهنگ نیكلای رئیس پیشین اداره اطلاعات ارتش آلمان بود و پس از اتمام این دوره، سند پایانی نیز دریافت كرده است.  رسول زاده پس از چند روز بمن پیشنهاد كرد تا به همراه او بدیدن یك نفر از شخصیتهای بانفوذ محافل دولتی آلمان برویم. بر طبق اظهارات او این شخص معاون وزیر بهداری بود و در این دیدار علاوه بر او عده دیگری نیز از جمله دكتر ولف شركت خواهند كرد. من موافقت كردم. معاون وزیر بهداری(او خودش را چنین معرفی كرد) كه در اصل آشكارا افسر شعبه اطلاعات ستاد كل ارتش بود و دكتر ولف از ما استقبال كردند. پس از پذیرایی، هنگامیكه بكلی سرمست شدیم، این دو آلمانی سر صحبت را با من باز كردند.  آنها با اطلاع قبلی از این مسئله كه من از مسكو به برلین آمده ام، علاقمند اوضاع اتحاد شوروی بودند. آنها در درجه اول پرسشهایی در باره وضعیت ارتش سرخ و تسلیحات آن، نیروی هوایی، نیروی دریایی، نیروهای مستقردر خاور دور و همچنین در مرزهای غربی، كار و فعالیت صنایع دفاعی، روحیه و احوال مردم عادی،  تامین مردم با مایحتاج عمومی، شواهد بروز نارضایتی مردم وغیره از من پرسیدند. دكتر ولف با ماهیت خود اطلاعات كاری نداشت بلكه او بیشتر علاقمند آن بود تا از جهت گیری من در قبال واقعیتهای موجود اتحاد شوروی و قدرت تشخیص و سنجش من و اینكه تا چه حد من می توانم به عمق مسائل پی ببرم، خبردار شود. رسول زاده سپس صریح و واضح بمن گفت كه هدف از این دیدار و گفتگو در آن خلاصه می شد كه دكتر ولف و معاون وزیر بهداری می خواستند در كنار اطلاعات رسول زاده در باره من، برداشتهای شخصی از من داشته باشند. من و رسول زاده پس از مهمانی معاون وزیر بهداری گفتگوی بی پرده دیگری نیز داشتیم. او خبر داد كه سرویس جاسوسی آلمان شعبه أی در ایران دارد كه فعالیت گسترده أی را در زمینه جمع آوری اطلاعات در باره قفقاز آغاز كرده است. بنا به اظهارات رسول زاده این فعالیتها نتایج مثبتی را به بار آورده اند، ولی شعبه جاسوسی ستاد كل ارتش هدف سازماندهی یك مركز جاسوسی قدرتمندتری را در اراضی ایران در پیش روی خود قرار داده است. این مركز باید در صورت امكان آغاز جنگ، فعالیتهای جاسوسی در اراضی اتحاد شوروی را فراهم كند. هدف از دعوت من به قایق شخصی و دیدار با معاون وزیر بهداری، بررسی امكان تشكیل و راه اندازی پوششی با شركت من برای جاسوسان آلمانی بود. زسول زاده در برلین،  خیابان پراگر اشتراسه منزل شماره 30 زندگی می كند".
                                               *         *         *          
این نوشته ، گوشه کوچکی ، از نفوذ  سازمان های اطلاعاتی قدرت های استعماری ، در ساختار های حکومتی ، درسازمان های سیاسی حزبی در کشور های مختلف ،چه دوست و چه رقیب ، ، خصوصآ  در کشور های عقب مانده ،از منظر فرهنگ سیاسی ، چون ایران ، ترکیه ، مصراست  . لذا رهبران تجزیه طلبان را  باید در درون این سازمان های پیچیده  جستجو کرد .  افرادمقیم خارج  که فرزندان شان با داشتن مادر آذری تبار ، زبان آذری را را نمی دانند ،در خارج  با زبانهای آلمانی ، انگلیسی ، فرانسه ، صحبت می کنند ،و هرکدام فردا خود را با این  جمله معرفی خواهند کرد :
I’m inglish -Ish bin deusher -I’am canadian Je suis français
چنین ا فرادی وقتی  پرچم  دفاع از زبان آذری را  بردوش می کشند ، من و امثال من باید خیلی  ساده اندیش باشیم ،که گفته ها و شعار های چنین ا فرادی را باور بکنیم . چنین افراد از قماش همین محمد امین  رسول زاده  ها هستند .
محمد امین رسول زاده ، در سال 1942 ، با آن بخش ازنیروی های نظامی ارتش شوروی ، قفقازی تبار ، خصوصأ آذربایجانی الاصل ،که اسیر ارتش  آلمان نازی شده بودند و در اردوگاه های اسرای جنگی نگهداری می شدند ، برای تحریک و تهیج و تبلیغ این اندیشه که با پیوستن به ارتش آلمان هیتلری ، علیه شوروی ، این کشور بعد از پیروزی ،بر روسها ، آزادی و استقلال  آذربایجان را تامین و تضمین خواهد کرد ، این چنین در خدمت  نازیسم هیتلری در آمد .  اما با وجود این همه تبلیغات ، بنا به واقعیت  تاریخی ، اسرای جنگی شوروی آذربایجانی تبار ، حاضر به رفتن به جبهه های جنگ علیه  ارتش شوروی نمی شوند. این یک واقعیت بود ،که برای آلمان هیتلری ، هدف ، استقلال آذربایجان  نبود ، بلکه هدف  دست اندازی به مناطق و معادن نفت قفقاز بود. استراتژی نبرد استالینگراد ، که درتاریخ جنگهای   جنگ دوم جهانی معروف است ، دست یافتن آلمان  به مناطق نفتی قفقاز طراحی شده بود .
سئوال اینجا است ،که چگونه ، بعد از شکست آلمان نازی ، و اینکه جمهوری ترکیه که خود علنأ می دانست که محمد رسول زاده ، با سازمان های اطلاعاتی کشور های بیگانه  همکاری تنگاتنگ داشت ، دوباره  همین فرد را به خاک ترکیه راه می دهد؟جواب را این بار ازاین  نوشته  خود محمد امین رسول زاده  ،که برای تجزیه طلبان آذربایجان ایران ، به عنوان : انجیل تجزیه طلبان ، و سخنان گهر بار پیامبرشان : محمد امین رسول زاده است  باید جسجو کرد . طرح و برنامه های ژئوپولیتیک یک کشور را برای سال های آینده ، در ابعاد 60 سال و یک قرن طراحی می کنند .
محمد امین رسول زاده ، در مقاله ایکه با عنوان :«آذربایجان  در قلمرو توران » به احتمال قوی در سال 1933 ، آنرا نوشته است ، رک و روشن ، آینده آذربایجان را  در راستای ژئو پولتیک ترکیه ، زیر پوشش  پان تورانیزم و پان تورکیسم قرار می دهد .در سیستم های اطلاعاتی ، این اصل  حاکم است : از هرعنصر اطلاعاتی ،و حتی مردم عادی ، به اندازه استعداد اش باید انتظار جمع آوری  اطلاعات استفاده کرد . حتی خیلی از عوامل اطلاعاتی هستند ،که خودشان نمی دانند ، دارند برای قدرت های خارجی خدمت می کنند . برای اینکه یک روش تقسیم اطلاعات ، به قطعات کوچک و جمع آوری آن ، طوری تهیه می شود ، که هر قطعه کوچک ، بظاهر ارزش اطلاعاتی  ندارند .
خود ایده ئولوژی های پان ترکیسم و پان تورانیزم  ساخته و پرداخته شخصیت های  چون آرمینوس وامبری (Arminius Vambry-1832-1913) –یهودی مجارستانی تبار بظاهر مسلمان شده (دونموش –از دین خود برگشته )
 ،جاسوس رسمی انگلستان ، لئون کاهون (Léon Cohen -1841-1900 ) یهودی فرانسوی در راستای اهداف سیاسی مشخص و معین ،بنیانگذاری شده اند ،که ضیاء گوگ الپ ، کپیه نویس  این جاسوسان خارجی است ،که برای محمد امین رسول زاده ، همین ضیاء گوگ آلپ  استاد اش بود . در سلسله مقالات آینده در رابطه با ژئوپلتیک به آن  خواهیم پرداخت .  در اینجا به اندیشه های  محمد امین رسول زاده در رابطه با تجزیه آذربایجان ، نگاهی می اندازیم .
آذربایجان  در قلمرو توران . به قلم محمد امین رسول زاده .
دیر زمانی بود که آذریان ترک بودن  و تعلقشان به ریشه های ترک را نمی دانستند . آنان خود را رامانند ایرانیان خالص می شناختند. مانند ایرانی می اندیشیدند وایرانی وار می زیستند . این در زمانی بود که تمام جهان ترک کما بیش  در زیر تاثیر ایران بود. زمانی بود که سلطان سلیم  شعر فارسی می سرود و کم مانده بود که فارسی را زبان رسمی اعلام بکند. آذری ها در دوره ای که خوشان و پایه های مهم هویتشان را فراموش کرده بودند ،اگر چه ویژگی های بسیاری را از دست دادند ولی در برابر،  برخی خصایص را نیز صاحب شدند. در نتیجه متانت مشهور ترکی ، با ذکاوت معروف فارسی ، در آنان گرد آمد برای ایجاد زندگی نوینی  در مردم آذربایجان  گوشت و پوست تازه از ترکی لازم بود و همچنین برای بارور شدن این نهال جوان ، وظیفه مهم بر عهده یک عرفان ایرانی باستان است ،که در دست زمانه سالخورده ، تجربه ها آموخته بود .سرنوشت تاریخ از ترکان و فارس ها روی گرداند.افق هائی راکه هلال ترک در آن ها می درخشید ، ابرهای شمال  گرفتند و برکوه هائی که شیر ایران می خرامید ، عقاب مسکو نشست .آذربایجان شمالی  تحت اداره روسها  در آمد . روسها ضرب المثلی مشهور دارند ،که می گوید : روستائی بدون خانه نمی شود . گام اول روس آن شد که آذربایجانی  ها خود را اجتماعی واحد و جمعیتی  از ریشه  ویژه  یعنی ملت جداگانه  بودن از فارس ها را درک کنند..زیر تاثیر  علوم و فنون اروپائی ،که از صافی روس می گذشت ، آذربایجان  خود را از خرافات و اوهام شرق  پیراسته و زندگی نوین  را آغاز کرد . او با بهره گیری  از نفوذ فلسفه حقیقی و فنون مفید  زمانه می بالید .این جمعیت ترقی پرور  که در سحر گاه یک جریان  آزاد اندیش ، با روئی خندان که تشنه زندگی بود ، پیشانی فراخی  که حکایت از امید ها ی درخشان برای زندگی در دنیا بود ، چشم دلربائی  که به آینده نگاهی روشن و صاف داشت ، این سودابه ی خرافات و اوهام شرق باستان اما از طرف محیط فرتوت  اسکولاستیک  ایران ، آرامش نداشت .او می خواست این نوگل تا زه رسیده که جفتی پاکدامن می جست ، قربانی شهورت فرتوت  خود کند. اما آذربایجان  جوان بکارت اجتماعی خود را تسلیم این ارتجاع عشق فرسوده نکرد ، تکفیر شد و در آتش مقدس علوم زمان وارد گردید و بی پناهی خود را به اثبات رساند. آخرین مظهر خون های مناطق  جنگ های ایران و توران ، جنگ های ایران و عثمانی ، بر سر مساله شیعه و سنی بود .نخستین حرکت برای از میان برداشتن  تنفر مذهبی  که نتیجه این جنگ ها بود ، در آذربایجان پدید آمد . در این باره مجالس و محافلی  ترتیب یافت  ونتایج عملی بدست آمد .این وضعیت  از طرف «سوءعالمان » ایرانی  که شیفتهً سودابه گی بودند ، ناپسند  دیده شد .اینان می خواستند محیط ضد ترقی ایران ، از تاثیرات جریان نوین در آذربایجان که امور غیر آشنائی محسوب می شد ، محروم باشد. واز آنجا به این طرف روشنفکرانی نمی آمدند که جریان پیشرفت را سرعت بخشند، بلکه قافله هائی از لعنت و نفرت ، به سالاری روضه خوان و درویش و رمال می آمدند  برای سیاوش زمانه چاره ای جز روی گردانی از ایران و توجه به ترکیه  نبود. ترکیه که جنگاورانش  تا وین پیش رفته بودند ، بخت برگشتی خود را دیده ، خسته و رنجور بر دیوارهای استانبول تکیه داده و مانند افراسیاب خوابی دید ، این خواب را جامعه شناسان  چیره دست و سیاستمداران متبحر که خواب سنجان  زمانه هستند  سنجیدند. آنان به او گفتند  که : آینده تو دیگر نه در غرب ، بلکه در شرق است. چون از ریشه خود دور شده ای .
با غبان  دهر شاخه های دراز  شده را می زند ،که تو در محیط خود و بر ریشه خود رشد کنی .آینده تو در روم و حجاز  وعراق نیست ، بلکه در ترکستان است . اما بر سر راه تو نوجوانی با نام آذربایجان  از ریشه تورانی است . شاه کلید توران نوین با اوست . مبادا با او کشمکش کنی ، مبادا دل او بشکنی ، اگر بر او آسیبی برسانی ، همه امید ها هدر می شود  وتاج و تخت بر باد می رود .»
(مثل خود محمد امین رسول زاده ، که در سال 1938 ، این خواب تجزیه ایران را دیده است .تاکید از این صاحب قلم )
ترکیه با این  رویا  همچون مردی میان بیم و امید بود . او روی آوردن آذربایجان به خود را برای اندیشه اش یک نعمت و یک موهبت تلقی می کرد . آذربایجان نوین از طرف «تورک اجاقی » و «تورک یوردی » با شکوه استقبال شد . شاعران ذوق و طبع خود را به کار انداختند ، برای خود آلتون دستان  نوشتند، که اسم اعظم توران ، در آن است .پیش بینی کردند که تومروس خانم با سیب سرخی مفقود بوده ، خواهد آمد اندیشمندان روح خود را صیقل دادند . آنان گفتند اصلاحاتی که به علت برخی عوامل تاریخی  در استانبول به بن بست رسیده ، در آذربایجان ، به خوبی می تواند اجرا شود .این سرزمین که مالک نفت سیاه و شراب سرخ است ، به پشتوانه این ثروت گرانبها  به عمران و ترقی زیادی خواهد رسید .( در نوشته های گذشته ام عرض کردم ،که از تمام سیاست های تجزیه طلبی  بوی گاز و نفت می آید . محمد امین رسول زاده هم به همین اشاره می کند . نبرد  خونین و تاریخی استالینگرا د توسط هیتلر ، ارباب همین محمد امین رسول زاده ، با ژوزف استالین ، دوست سابق  همین  محمد امین ، برای التیام بخشیدن ، به زخمهای و درد های مردم آذربایجان  نبود ، بلکه برای همین نفت و گاز بود ،که امروز  کشور های دیگر نیز به این میدان رقابت آمده اند . تاکید از صاحب قلم ) 
 محمد امین رسول زاده  ادامه می دهد . «...»آذربایجان  جوان ، با نیتی صاف و صمیمی ، خود را شاگرد معلمان ترک قرار داد . دیری نگذشت که :نامق کمال  محمد هادی را ، عبدالحق  حامد ، حسین جاوید را ، محمد امین ، احمد جواد را ، به پسر خواندگی پذیرفتند .اندیشه های آذربایجان  با اندیشه های ملی گرای ترک ازدواج کرد ، آذربایجان نوین که خود را از شهوت پیر «سودابه بی عفت » رهانیده بود ،به حریم وصل «فرنگیس پاک دامن » رسید و خوشدلانه زیست و مسلک ادبی توران گرائی ،و ترک گرائی  به مانند محکمترین رشته ترکیه با آذبایجان  پیوند داد .اشکالی چون ملیت ، بین الملل اسلامی و فدراسیون پدید آورد ..در صحنه اجتماعی  نیز شعار  سه پایه ی « ترک شدن ، اسلامی شدن ، و معاصر شدن » را به میان آمد. همچنانکه وطن پرستان استانبول این شعار ها را از نظر  نظریه (منظور تئوری است )  ترویج می کردند..تورانگرائی آذربایجانی را مانند یک فلسفه سیاسی  فرض کرده وآن را اساس فرقه سیاسی و ملی (که تشکیل داده بودند ) قرار دادند .طبق تصمیمات این مسلک سیاسی در عالم بشریت حکومت ها به عدد ملت ها تقسیم می شوند و سپس یک فدراسیون  جهانی ایجاد می شوند.اما بیش از رسیدن به آن ، یافتن ارتباطی  میان ملت های با تمدن و دینی مشترک ، مانند مسلمان ، شدنی است .این ارتباط  تنها شامل «اتحاد اسلام » نمی شود . اتحاد اسلام ، آرزوئی غیر ممکن است .بر عکس اتحاد همه ترکان ، همه فارس ها و کل عرب ها  مانند عضوی از وجود اجتماعی هم شدنی و هم خواستنی است. زمانی که ملت های مسلمان به حال یک حکومت و ملت واحد در آمدند ، اتفاق اسلام می تواند رخ دهد ، نه اتحاد . اما اگر این اتفاق سیاسی نیز بودنی نباشد ، ارتباط اجتماعی هست و باید باشد.تمام ترکان برای رسیدن به فدراسیون جهانی باید میان خود یک فدراسیون بر پا کنند .توران نوین  که بر اساس حس مشترک  تاسیس می شود ، تنها با شکل فدراسیون مستقل  حکومت های ترک می تواند تصور شود ، آذربایجان حلقه ای مهم از زنجیر توران آینده است.استیلای روس برای توران ، یک« ارکنه قون »واقعی بود .ترکان برای آزادی خود ، انقلابی که در نتیجه جنگ جهانی در روسیه پدید( آمد )، چشم انتظار «پورته چنه » بودند، آمد.برای تورانیان »پورته چنه » بود .ضیا ءگوگ آلپ پیش کسوت توران گرائی در آغاز جنگ پیش بینی کرده بود که روسیه پاشیده و ویران خواهد شد ، ترکیه بالیده توران خواهد شد ، انتظار به به واقعیت گرائید. حصار «ارکنه قون » دریده شد ، امپراطوری روسیه فرو پاشید .نوبت آن شد که حکومت های ترک  از جمله آذربایجان از قوه به فعل آیند ، اما روس ها هنوز مانع بودند ، آنان می کشتند ، می سوختند ، اتش می افروختند  وبا عنوان فتنه بزرگ  می انگیختند .برای آذربایجان  یک گورستان  و یک «مارس » ویرانه آماده می کردند .ترکیه برای رهائی آذربایجانی که زیر حمایت  خود گرفته بود ، وارد میدان شد .باکورا از قاتلان  آذربایجان پاک کرد ،و به او داد .سیاوش زمانه  در چنین سرزمینی  زیبا و حاصل خیزی  که از طرف سالار توران زمانه آماده شده بود  بالیدن گرفت و پایه های «سیاوش گرد – ( منظور سیاوش پهلوان ) زمانه ریخته شد  جمهوری آذربایجان تشکیل شد .
این مقاله با عنوان »: آذربایجان  در قلمرو توران ، توسط محمد امین سلطان زاده ، احتمالأ درسال 1933 نوشته شده است ، که توسط آقای پرویز شاهمرسی  از زبان ترکی  به فارسی ترجمه شدهاست و در نشریه : آذربایجان  بیلیم اوجاقی (Azerbaycan blim ocaqi – کانون  آگاهی آذربایجان از طریق انترنت ، چاپ و منتشر شده است( ماخذ 2)

یک عده از تحلیگران و متخصصین سیاست جمهوری ترکیه بر این است ،که در سالهای 1935-1938 ، بخشی از سیاستمداران و روشنفکران مدافع پان ترکیسم ، از محمد امین ایراد می گیرند ،که که در در نشریه مساوات ، از پان ترکیسم ، آنچنانیکه لازم وضروری است ، دفاع نمی کند .  رسول زاده  در جواب ، یک مقاله نسبتأ هجو آمیز می نویسد ، و بر این اندیشه تکیه می کند :«پانترکیسم  یک  جنبش فرهنگی است  و ربطی به برنامه سیاسی ندارد . بعد از این مقاله است که محمد امین رسول زاده  ترکیه را به قصد لهستان ترک می کند .
بعداز پایان جنگ و شکست آلمان نازی ، محمد رسول زاده ، درسال 1947 ، دوباره به ترکیه برمی گردد ، بار دیگر در جنبش پانترکیسم  به فعالیت خود ادامه می دهد .در سال  1953، در اوج جنگ کره 1950-1953 – ترکیه چون عضوپیمان نظامی ناتو بود ، در کنار ارتش های آمریکا و اوپای غربی ، علیه ارتش چین کمونیست و شوروی می جنگید ، محمد امین رسول زاده ، که آخرین سالهای زندگی خود را در ترکیه می گذراند ، در مصاحبه با رادیو صدای آمریکا ، می گوید آرزومند است ،که روزی آذربایجان مستقل شود .
محمد امین رسول زاده در 6 مارس 1955 فوت می کند و دولت ترکیه جسد او را،در آنکارا بخاک می سپارد .
برای شناخت شخصیت سیاسی و تاریخی محمد امین روسول زاده ،که خود مظهری از روشنفکر و مبارز سیاسی  برخاسته از فرهنگ جهان اسلام و غرق در استبداد است ، نظری به اندیشه  : پل ریکور (Paul RICOEUR-1913-2005)  می اندازیم ، که خود مفسر فلسفه تاریخ  بود .
:تاریخ دارای دو مفهوم است، بدون آنکه یکی آن دیگری را نفی بکند، بلکه برعکس درست همدیگر را تکمیل می کنند.یکی نقل اتفاقاتی که در گذشته رخ داده است، و دیگری اتفاقاتی است  که در زمان حاضر رخ می دهد.یکی بدون آن دیگری نمی تواند وجود داشته باشد.تاریخی را که ما نقل می کنیم ، تاریخ ناظر بگذشته (Die Histoire) تاریخ محسوب نمی شود ، مگر اینکه بار تاریخی داشته باشند .به عبارت دیگر در روند حرکت جامعه تاثیر گذار باشد.که این تاریخ را در زبان آلمانی (Die Geschiche) می گویند.تاریخ داستانی (رومانی) است که وقایعی را نقل می کند ، که آن وقایع روی انسان اثر گذاشسته اند.(به عنوان مثال انقلاب کبیر فرانسه که ملت فرانسه علیه استبداد سلطنتی پادشاهان واستبداد دینی کشیشان ملت انقلاب کردند ، بعد از گذشت بیش از دو قرن ، آنچنان بر ملت فرانسه اثر گذاشته است که امروز به مغز یک فرانسوی اصلأ خطور نمی کند که وطن اش بوسیله فردی بنام شاه ، با قوانین کلیسائی قرون وسطای یک  مشت کشیش اسقف به عناوین نماینده  حضرت عیسی با قدرت مطلق و دائم العمر بر آنها حکومت بکند.و یا وطن اش بوسیله  ساکنان ایالت آلزاس ،که زبان مادری شان زبانی با ریشه آلمانی است ، یا بوسیله ساکنان ایالت برتانی ، که زبان مادری شان  ریشه از زبان انگلیسی ، کشور فرانسه تجزیه بشود. زبان رسمی دولت فرانسه زبان فرانسه است. )
تاریخ با خصوصیاتی که به آنها وقایع تاریخی می گویند همراه است.این وقایع تاریخی هستند ، که انسانها را از روند معمولی و یک نواخت جامعه سنتی  گسسته  به عصر جدید وارد می کند .
در حقیقت وقایع تاریخی  یک معیاری است که از طریق آن  اعمال  انسان ها ارزش یابی می شوند خواست انسان صاحب شعور  در واقع یک عمل ارادی است و هدف اش عملی کردن  اندیشه های مترقی و مقرون به عقل و منطق است. با این وصف ، اگر تصور ذهنی از واقعه تاریخی را مورد دقت قرار بدهیم ولو اینکه زائیده باور های ایست که انسان آنها را حقیقت می داند، امٌا در عمل این وقایع تاریخی هستند که از این حقیقت ها سبقت می گیرند.بدین جهت نیز امانئول مونیه (Emmanuel Monier) در اثر معروف خود (Personnalisme) – (اندیشه فلسفی است بر این عقیده که در واقعیت های اجتماعی ، انسانهائی وجود دارند آزاد ، خلٌاق  و استثنائی) در باره تاریخ چنین می گوید:تاریخ بدون اراده انسان ساخته نمی شود، امٌا بخش بزرگ تاریخ خارج و حتی مخالف اراده انسان ساخته می شود.لذا می توانیم این سئوال را بکنیم :آیا این انسان است که مسیر تاریخ را تعین می کند ؟چون شخصیت  و ارادهً انسان نمی توانند خصوصیات غیر قابل انقیاد  تاریخ را در انقیاد و سلطه خود داشته باشند و بعلاوه اغلب خصوصیات غیر قابل انقیاد  تاریخ  بر خلاف  ارادهً انسان پیش می روند .امٌا به مفهوم خود تاریخ باید گفت:این انسان ها هستند که تاریخ را می سازند.(ماخذ)
وقتی که به زندگی سیاسی و اجتماعی محمد امین رسول زاده دقیق می شویم ، می بینیم انسانی است که تا عمق وجودش ، تابع احساسات است. این احساسات ، همراه با وقایع تاریخی خاورمیانه و اروپا ، در یک مرحله استثنائی ، (دو انقلاب روسیه 1905-1917 .انقلاب مشروطه ایران 1905-1911 ، جنگ اول جهانی 1914-1918 ، انقلاب ترکیه جوان 1918-1923 ،  جنگ دوم جهانی 1939-1945 ، جنگ سرد ) ،  تمام این وقایع در طول زندگی او در منطقه و حوزه فرهنگی سیاسی و اجتماعی او رخ می دهد .این وقایع از او انسانی  می سازد ،که چون کشتی بی بادبانی ، خود را در اختیار امواج می گذارد .محمد امین رسول زاده در یک خانواده مسلمان و روحانی  بدنیا می آید ، آشنائی او با سیاست و مبارزات سیاسی او آئینه تمام قد روشنفکر شرقی است .،که احساسات و هیجانات  فرد بر واقعیت گرائی و منطق ، وشناخت ذات و طبیعت قدرت های استعماری را از او سلب  کرده بود . محمد امین رسول زاده ، از هیجانات پوپلیستی ، به ناسیونالیزم
،  از ناسونالیزم ، به بلشویزم ،  از بلشویزم  به پان ترکیسم ،و پان تورانیزم و پان اسلامیزم کشیده می شدو در نهایت با همکاری رسمی و علنی با نازیسم هیتلری ، عمق سقوط  خود را نشان می دهد. دریغا که هنوز هم یک عده  در انتظار معجزه از این امام زاده  هستند ، که :صفت امین ورسول  با خود یدک می کشد !!! فردی که هرگز در زندگی سیاسی  نه رسول بود نه امین .(پایان ) پاریس 29 مارس 2011 .
به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر درجامعه شناسی سیاسی .
اقتباس بطور کامل ،و یا به اختصار با ذکر نویسنده ، نام نویسنده گان دیگر ،که من صاحب این قلم از انوشته های این عزیزان استفاده کرده ام ، کاملأ آزاد است .
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
**** ماًخذ : از آنجائیکه  لازم بود برای شناختن شخصیت سیاسی  محمد امین رسول زاده به منابع مختلف  در زبان های مختلف ، در نظام های حکومتی مختلف : ایران ، ترکیه ، آذربایجان ، روسیه ، آلمان ، فرانسه ،  انگلیس ، مراجعه شود ، تا  یک سنتزی  که گویای شخصیت واقعی این فرد هزار چهره  باشد ، لذا ،برای این کار از: .wikipedia. در زبان های فارسی ، ، ترکی آذری ، ترکی استانبولی ، انگلیسی ، فرانسه ، روسی ، آلمانی  ، با  نوشتن نام : محمد امین رسول زاده ،  مطالب مربوط به زندگی این فرد ، به استناد به این سایت ها  تهیه شده است.

ماخًذ  در رابطه با مطالب و مقالات گنجانده شده ، در مقاله .