در حاشیه اعدام سهیلا قدیری
«اعدام یک زن در دادگاهی مردانه»
آیدا قجر/ کانون زنان ایرانی
سهیلا قدیری، مادری که فرزند ۵ ماههی خود را کشتهبود اعدام شد.
باتوجه به تمام پیگیریهایی که توسط وکیل وی خانم مینا جعفری برای اثبات جنون بعد از زایمان و گرفتن رضایت از ولی دم صورتگرفت بازهم دادگاه رای به سلامت عقلی وی داد و مدعیالعموم، شاکی شد تا بازهم اعدامی دیگر انجام شود و پروندهای دیگر پر از سوال و ابهام، بدون رسیدن به پاسخهای عادلانه و حقوقی بستهشود.
زنان بر دو دسته اند: زنانی که طعم مادری را چشیدهاند و می دانند فرزند پارهی تن آدمی است و از خراشیدن دستش نیز ساعت ها به درگاه خدا دعا میکنند و زنانی که در آرزوی مادری بهسر میبرند و باز هم به درگاه خدا ملتمسانه آرزوی برآورده شدهشان را فریاد میزنند.
زن حس مادری را موهبتی از جانب خداوند میداند و برای باروری ثمرهی وجودش هرکاری حاضر است انجام بدهد.
هر زنی معترف است که کشتن فرزند به دست مادرش جز از جنون بر نمیآید و درک این مطلب تنها از عهدهی زنان برمیآید نه حاکمانی که همهی مقولات جهان را مردانه میبینند و درکی از جهانبینی زنانه ندارند.
این روزها پیداکردن لیست اعدامیها نیاز به جست و جو ندارد و به راحتی میتوان با یک نگاه گذران به سایتها و اخبار، هفته ای چند نفر را بر چوبهی دار تجسم کرد؛ اعدام دلاراها, بهنودها و سهیلاها کارنامهی حکومتی است که ادعای اسلامی بودنش میشود و علی (ع) را سرلوحهی اقدامات خود میداند.
همان علی که نگران اثبات گناه در حق زنی بود که به جرم زنا و بارداری نامشروع برای مجازات پیش او میآوردند و برای اثبات نشدن آن تلاش میکرد!
یکبار دیگر این بخش از دادگاه را (به نقل از روزنامه اعتماد سوم مرداد ۸۶) مرور کنید:
«قاضی: چرا از خانه فرارکردی؟
سهیلا: ۱۵ ساله بودم که عاشق شدم و به پیشنهاد پسر مورد علاقه ام از خانه فرارکردم. من ۴ سال با او و همراه خانوادهاش در کشور آذربایجان زندگی کردم، اما یک روز او را در یک تصادف از دست دادم و بعد از مدتی مجبور به ترک آن خانواده شدم و به ایران برگشتم. من هیچ کس را در این دنیا نداشتم، جایی برای ماندن هم نداشتم و در خیابان پرسه میزدم که پسر جوانی مرا به خانهاش برد، من فکر میکردم فقط او در خانه است اما درخانه هفتنفری به من حمله کردند.
بعد از یک سال تصمیم گرفتم دیگر تنفروشی نکنم، اما آقای قاضی میدانید تحمل سرمای زمستان در دیماه و در خیابان یعنی چه؟ در آن سرما در خیابانها پرسه می زدم و تا مغز استخوان می لرزیدم. شما این چیزها را میدانید؟ در آن مدت دچارسختترین بیماری ها شدم و باز بیپناه بودم و مجبور شدم به خواستههای کثیف مردان نه به میل باطنی بلکه به اجبار تندهم. دیگر از من که درحال حاضر ۲۸ ساله هستم چه باقیمانده، میدانید چقدر به من الکل و مشروب خوراندند تا بتوانم رفتارهای وحشیانهشان را تحمل کنم؟ میدانید چقدر سیگار کشیدم تا در قالب دود عصبانیتم را بیرون بریزم؟چرا در آن زمان کسی مرا نمیدید؟
قاضی: از کی فهمیدی اشتباهکردی و چرا به سمت خانوادهات نرفتی؟
سهیلا: از ۲۰ سالگی می خواستم از این کاردست بکشم، اما نشد البته قبل از اینکه از خانه فرار کنم پدرم که یک سارق و بیمارجنسی بود فوت شد. پدرم سه زن داشت اما با زنان دیگر نیز رابطه داشت و من این صحنهها را از زمانی که کودک بودم، میدیدم. پدرم به آنها پول میداد و می رفتند. او همیشه میگفت نفرین این زنها و خانواده آنها پشت سر من است. پس بعد از مرگم تو این کار را بکن تا من بخشوده شوم. البته به خاطر حرف پدرم نبود و بعد از یک سال یعنی ۸ سال پیش به بهزیستی مراجعه کردم ولی مرا بعد از مدتی بیرون انداختند. تمام وجودم نفرت بود، هیچکس به من محبت نکرد، همه از من سوءاستفاده کردند و من هم بچهام را کشتم، میخواستم بدانم جان انسان از کجای بدنش بیرون میزند، میخواستم شهامت و جسارت قتل را پیداکنم تا بتوانم انتقام بگیرم.»
شاید اگر دادگاهی زنانه داشتیم میتوانست درک کند که سهیلا سزاوار کیفرخواست نیست بلکه جامعهی بیمار ماست که مستحق محاکمه و درمان است و عادلانه نیست که سهیلا به جای همهی نابه سامانیهای ناشی از فقر و فساد و تبعیض، تاوان پس دهد.
هرچه بیشتر در جامعهی امروز ایران مثلا اسلامی نگاه میکنیم بیشتر به عقدههای موجود پی میبریم و بیشتر شاهد جو «مردسالار» حاکم میشویم؛ فضایی که در آن «زن» موجودی بیپناه و ناقص العقل خوانده میشود و برای تکامل خود باید مردی داشته باشد تا برای او تصمیم بگیرند؛ از حکم زندگی تا حکم مرگ!
آنهم به دست قاضیانی که درصدور حکم فرقی میان شیشه و چاقو نمیبینند؛ درست مثل رومیان باستانی که برای تفریح، انسانها را با دست خالی به میدان مبارزه با شیرها می کشاندند.
سهیلا قدیری مادری که فرزندش را با دستان خود کشت تا ببیند جان انسان از کجای بدنش خارج میشود بلکه بتواند انتقام مردهایی که درطول فرار از منزلش تا رسیدن به خانهای امن را بگیرد به سلامت عقل متهم شد اما کسانی که به اعتراض به این حکم نامشروع به فریاد درآمدند متهماند به نقصان عقل! عادلانه است نه؟!
کافی بود برای قاضی، دادگاه داستان سهیلا و تجاوزهای حتی گروهی که به این زن شده بود را از اول میخواندند و او چشمانش را می بست و به جای سهیلا دختر یا همسرش را بر روی صندلی اتهام میدید شاید آنوقت میتوانست بفهمد مادری که فرزندش را با چاقوی میوهخوری میکشد مسلمن دچار جنون شدهاست تا به این راحتی وضوی نماز خود را با خون یک مادر نگیرد.
«محتوای این مطلب به الزام نظر رادیو کوچه نیست»