زجرنامه‌ی يکی از شقايق‌های لِه‌شده‌ی ايران



نام من بهار است، بهار است و از گل می نويسم ، اما گلهای پر پر. از سبزه می نوسم و از جوانه، اما جوانه های له شده، در زير لگد مال نفرت، نفرت زشت خويان از زيبايی و از هر چه که زيباست، نفرت مزدوران از حق و حق خواهی و حق جويی. از نامرد می نويسم.

بيست و هشت ساله ام، نامم بهاره مقامی است و ديگر هيچ چيزی برايم باقی نمانده که بخواهم به اميد آن نامم را پنهان کنم. همه آنهايی که روزی برايم مهم بودند را از دست داده ام، اقوام و دوستان، آشنا و همسايه، همکار و هم قطار ، همه و همه را از دست داده ام. همه چيزم را نامردان نامردانه ربودند، زندگيم را. حال که جلای وطن کرده ام، می خواهم برای يک بار هم که شده، دردم را با کسی قسمت کنم. از همه دوستان ديگری هم که سرنوشت دردناکی چون من داشته اند می خواهم که بنويسند. بنويسند که بر آنها چه گذشته. اگر هم از بيم جان يا آبرو نمی توانند اسمشان را بگويند، با اسم مستعار بنويسند. بنويسند تا تاريخ بداند که بر نسل ما چه گذشت، بر نسل غم. تا آيندگانی که در آزادی در ايران زندگی خواهند کرد بدانند که اين آزادی به چه قيمتی به دست آمده، به بهای چه جانهای سوخته، چه اميدهای بر باد رفته، چه کمر های شکسته و زانوان خميده.
کمر پدرم شکست وقتی فهميد. خرد شد. مادرم يک شبه انگار صد سال پير شد. برادرم، برادرم که هنوز هم روی آنرا ندارم که به صورتش نگاه کنم، و او هم نگاهم نميکند تا مرا بيش از اين نيازارد. انگار مرديش را از او گرفتند وقتی فهميد. از مرد بودن خودش هم بيزار شد وقتی فهميد، که نامردهايی هستند که از مردی فقط نرينگی را دارند. ناموس و عنف و شرف و نجابت و عصمت و حيا برايشان بی معنيست. من معلم اول دبستان بودم، به غنچه های کشورم خواندن و نوشتن ياد می دادم، ياد می دادم "بابا آب داد"، "آن مرد می آيد"، "آن مرد نان دارد". مرد برايم آن نان آور مهربان بود. او که منتظر بودم بيايد. حال برايم چهره اش عوض شده، خشماگين و در هم کشيده از هوس کور، بوی تعفن عرقش يک لحظه هم از خاطرم نميرود. هميشه ترسم از اين است که بيايد، نيمه شبها با ترس آمدنش از خواب می پرم. با کوچکترين صدايی همه وجودم به لرزه می افتد و قلبم به تپش می افتد، مبادا بيايد؟ هر لحظه آماده فرارم، شبها را با چراغ روشن به روز می رسانم و روز ها را با اشک و آه به شب.

خانه مان در کارگر شمالی بود. با برادرم به سمت مسجد قبا رفته بوديم که دستگيرم کردند. زدند و بردند و داغان کردند، به قول حافظ همان طور که ترکان خوان يغما را. بعضی ها دستشان شکست، بعضی ها پايشان، بعضی ها کمرشان. بعضی ها هم مثل من روحشان، خرد و خمير شد. له شدم. انگار انسان بودنم از من گرفته شد. بهار بودم، مرده ام حالا، شقايق له شده ام.
از کسانی که اين نامه را می خوانند می خواهم، که اگر کسی را می شناسند که مثل من قربانی تجاوز نامردان شده، با او مهربانتر باشند، همدرد باشند. بدبختی من و امثال من اين است که در فرهنگ ما تجاوز فقط ضربه به يک فرد نيست، به کل خانواده يا حتی خاندان اوست. فردی که قربانی تجاوز شده دردش با گذشت زمان التيام نمی پذيرد، بلکه با هر نگاه پدرش داغش تازه می شود، با هر قطره اشک مادرش، قلبش از نو ميشکند. فاميل و دوست و همسايه که هيچ. همه با آدم قطع رابطه می کنند. خانه مان را مجبور شديم مفت بفروشيم و برويم به کرج. اما آنجا هم دوام نياورديم. مأموران که سريع آدرس خانه جديدمان را پيدا کردند. زير نظرمان داشتند. می آمدند سر کو چه مان می ايستادند، پدرم که رد می شد پوزخند می زدند. همه چيز را گذاشتيم و جلای وطن کرديم. پدر و مادرم سر پيری آواره کمپ پناهندگی شده اند. به جرأت می توانم بگويم که درد فرهنگی پس از تجاوز بارها و بارها بدتر و شديد تر از درد جسمی آن بود. خيلی ها وقتی که در مورد تجاوز می شنوند می خندند، قسم به هر چه که برايتان عزيز است، خنده دار نيست. رنج و عذاب يک خانواده ساده، بی آبرو شدن يک دختر يا پسر جوان، هتک حرمت از عشق خنده دار نيست. آنها که تجاوز می کردند می خنديدند، سه نفر بودند. هر سه ريشو و کثيف، بد لهجه و بد دهن. به همه فاميلم فحش می دادند، با اينکه خودشان ديدند باکره ام به من تهمت فاحشگی زدند و مجبورم کردند زيرش را امضا کنم. ديگر خجالت نمی کشم که اين را بگويم، برايم قبحش را از دست داده که هيچ به آن افتخار هم می کنم: گفتند جنده. گفتند جنده امضا کن. گفتم من معلمم. امضا نمی کنم. گفتند ما سه تا شاهد عادل داريم که ديده اند تو يک شب با سه نفر خوابيده ای. گفتم من هم بيش از سی تا شاهد دارم که معلمم، اگر حالا کارم به اينجا کشيده شده تقصير شماست. پوزخند زدند که خب برايت بد نشد، از حالا به بعد درآمدت کلی بالا می رود. ناموس برايشان تا اين حد بی معنا بود، نجابت تا اين حد پوچ. نديده بودند، نداشتند. همه زنها برايشان جنده بودند، زن که هيچ، به مرد ها هم رحم نمی کردند. انسان نبودند، در اثر کمبود و عقده، به جانوارن منحرفی تبديل شده بودند که جز به کثافت کشيدن همه زيباييها کاری بلد نبودند. می بينم مردم گاهی به خواهر و مادر اينها فحش ميدهند، اين جانورانی که من ديدم به خواهر و مادر خودشان هم رحم نمی کنند، خدا به داد آن بيچارگان برسد که بايد عمری را با اين درنده خويان بدصفت سر کنند. دندانهای جلويم شکست، شانه ام از جا در رفت، زنانگی ام ويران شد. می دانم که ديگر هيچ گاه قادر نخواهم بود مردی را دوست بدارم، هيچ گاه نخواهم توانست با مردی صميمی و نزديک باشم و به او اعتماد کنم. می دانم که سرزمينم مردان غيور درد آشنا هم زياد دارد، اما برای من ديگر مرد و نامرد يکی شده است. زندگيم ديگر به عنوان يک زن به پايان رسيده، انگار مرده متحرکی بيش نيستم. اما می نويسم، می نويسم تا زنده بودنم را پس بگيرم. می نويسم معلم بودم ، جنده شدم، حالا هم نويسنده ام. می نويسم بهار بودم، با اينکه خزان شدم حالا زيباترم. جنده زيبايم، بی آبروی محله مان شدم، معلم بی کلاس شدم، مسخره خاص و عام شدم، محکوم به تنهايی شدم، آغشته به کثافت ظالم شدم، گيسو بريده و شکسته دست و خونين چهره مزدوران جمهوری اسلامی شدم، پس افتخار می کنم که جنده آزاديم . می دانم که من تنها نيستم، صدايشان را ميشنيدم، در بند های مجاور، وقتی که مثل يک جسد بی جان و بی مصرف روی زمين افتاده بودم ميشنيدم که نامرديشان را بارها به نمايش گذاشتند. از همه هم دردانم ميخواهم که بنويسند، دردشان را هر جوری که می توانند فرياد بزنند، چون اين از همان دردهاييست که به قول هدايت مثل خوره روح آدم را ميخورد. بگذاريد بيرون بيايد، بگذاريد همه بدانند. بدانيد که تنها نيستيد، مثل من و شما بسيار است، ما همه در اين درد شريکيم.
اين زجر نامه طولانی تر از اين هاست، اما برای حالا آن را با يک حرف به پايان ميبرم، روی صحبتم با شخص آقای خامنه ايست: تو که خودت را پدر همه ملت ميدانی، من دختر ايران زمين بودم، پسران تو به من تجاوز کردند. تقاص عصمت من را چه کسی خواهد پرداخت؟
بهاره مقامی
فروردين ۸۹، آلمان

۶۰ کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در دهه

بیانیه مطبوعاتی

کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۶٠

رژیم جمهوری اسلامی از ابتدای به دست گرفتن قدرت در ایران، سرکوب مردم و کشتارمخالفان و نیروهای انقلابی و آزادی خواه را در دستور کار، و سیاست محوری حاکمیت خود قرار داد.

جمهوری اسلامی، بی­درنگ پس از انقلاب بهمن، زندانهای سیاسی را بار دیگر بپا کرد و دستگاه سرکوب را چنان گسترد که پاسخ هر صدای مخالف، زندان و شکنجه و مرگ بود. رژیم، کشتار را با حمله به ترکمن صحرا، خوزستان و کردستان آغاز و در سال١٣٦٠، در یورش وسیع به نیروهای سیاسی ده ها هزار تن از فعالین احزاب و سازمان­ها و گروه­ها را دستگیر کرد و بسیاری از آنان را پس از شکنجه به قتل رساند. قتل مخالفان رژیم در زندان در سال های نخستین، نقطه آغازینی بود برای کشتارهای بعدی. در تابستان ٦٧ نیز آن دسته از زندانیان سیاسی را که از کشتارهای سال های نخستین جان به در برده بودند قتل عام کرد ، و در پی آن، کشتار را از زندان به سطح عادی جامعه کشید و با ربودن و کشتن نویسندگان و روشنفکران و تداوم عملیات تروریستی در خارج از کشور، ابعاد تازه­ای از ددمنشی خود را به نمایش گذاشت. اما روند این سیاست تباهی به همین­جا خاتمه نیافت و سرکوب زنان، دانشجویان و کارگران پس از آن، چهره مخوف تازه­ای از یکی از استبدادی ترین حکومت­های جهان کنونی را آشکار ساخت. هم اکنون نیز سرکوب و شکنجه و تجاوز و کشتار در سطح وسیعی از سوی رژیم جمهوری اسلامی در جامعه ما در جریان است و مقاومت و ایستادگی نیز در برابر آن، از سوی مردم در ابعاد میلیونی به چشم می­خورد.

در تمام این سال­ها، خانواده های قربانیان جنایات رژیم، در پیشگاه افکار عمومی آزادی­خواه جهان به "دادخواهی" برخاسته­اند و خواهان افشای حقایق این جنایت­ها بوده اند.

در پی چنین خواستی، بخشی از خانواده های قربانیان جنایات جمهوری اسلامی در سی سال گذشته، بر آن هستند، در یک کارزار جهانی، رژیم جمهوری اسلامی را به جرم جنایت علیه بشریت در یک دادگاه مردمی که خود برگزار می کنند به محاکمه بکشند. هدف این کارزار، تشکیل دادگاهی است برای رسیدگی به اعدام های دسته جمعی و گسترده سال های اولیه دهه ۶٠ و بعد از آن، به ویژه قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶٧.

برای پیشبرد این کارزار که خواست اکثریت توده های مردم ایران و به ویژه خانواده های جان باخته گان دهه شصت است، به همبستگی و همکاری همگانی، به ویژه یاری رسانه های جمعی نیاز دارند.

در ده دسامبر ٢٠٠۹، کارزاری که از حدود دوسال و نیم پیش از سوی بخشی از بازماندگان قربانیان رژیم آغاز شده است، رو به مردم و افکار آزاد­ی خواهان جهان اعلام موجودیت کرد.

اسامی و شماره تلفن سخنگویان کارزاردر کشورهای مختلف

ایمان شیرعلی 004915787489909

لیلا قلغه بانی 0046739134689

رخشنده حسین پور 004917821243

اکرم بیراوند، 0031644541130

داریوش افشار 00447801979412

بهروز پرتو 0046735840892

بابک رحیمی 0046708260565

احمد موسوی 0046736981202

سوسن بهار 0046722515757

ایرح مصداقی 0046736909844

وحید ولی زاده 004686052669

پیوند باشکندی 0046739715664

ضرغام اسدی 0046702177211

زمان مسعودی 00494072008432

اردوان زیبرم 0016048999294

پویان دانشیان 0015056881503

آدرس سایت کارزار: www.irantribunal.com

آدرس ایمیل کارزار : info@irantribunal.com

کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۶٠

١۶فروردین ١٣٨٩ برابر با ۵ آآوریل ۲٠١٠

اسلام چون سلاح سیاسی

اسلام چون سلاح سیاسی

بخش دوزادهم .

به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی.

Kazem.randjbar@yahoo.fr

سازمان های اطلاعاتی قدرت های بزگ، چگونه عمل می کنند ؟

پیشگفتار : سون زی ( Sun zi ) ژنرال معروف چین ،متولد 544- مرگ 496 قبل از میلاد ، در اثر معروف خود با عنوان :هنر جنگ ، می گوید » یک ارتش بدون عوامل اطلاعاتی ، بمانند انسان بدون چشم و گوش است.ملاحظه بکنید ، این سخن را در حدود 2500 سال پیش ، با آن امکانات تکنیکی محدود ، یک فرمانده نظامی چین می گوید. امروز با این همه وسایل پیشرفته تکنیکی، و تجربیات علمی و انسانی و جنگهای روانی و اطلاعاتی ، ملت ایران اسیر جهل و خرافات یک مشت آخوند حکومتی است ، که تمام دانششان در نوشته های یک مشت خرافات ملاباقر مجلسی و امثال ایشان محدود می شود،که مثلأ ، مسلمانان شیعه باید با پای چپ وارد مستراح بشوند و با پای راست از آنجا بیرون بیایند!!!

قد مت عملیات جاسوسی ، به قد مت جنگ بین اقوام و ملل ،می رسد.تمام عملیات جاسوسی ، چون شناخت شرایط زمین ومیدان نبرد، شناخت زبان و فرهنگ ، باورهای دینی ،انتشار اطلاعات دروغین، برای فریب دشمن ،وانواع حیله ها و جنگهای راونی را در متون باستانی ،چون ایلیاد (اثر یونانی که هردوت نیز از آن یاد می کند، احتمالأ بین 800 تا 700 سال قبل از میلاد مسیح نوشته شده است ) ویا در تورات ، می توان مشاهده کرد . در این آثار ، از روشها و تجربیات جاسوسی ، در راستای جمع آوری اطلاعات از دشمن ،و حتی شرایط جغرافیائی میادین نبرد ،به تفسیر مطالبی نوشته شده اند.در زمان معاصر ، حرفه ای شدن جاسوسی ،از طریق وابسته بودن آنها به شبکه های دائمی، و وابستگی های نظامی و دییپلماتیک ، و همچنین ، شبکه ها جاسوسی در حال خواب (passive networks ) ولی آماده برای عملیات سریع را نیز شاهد هستیم . بخشی از این عملیات را کارگردانان سینما ، یا نویسندگان متخصص در رمان های جاسوسی ،که بعضی از این نویسند گا ن چون : یان لانکستر فلمینگ (ian Lancaster Fleming-1908-1964 ) که خود از سال 1936،مامور سازمان عملیات مخصوص (service operations specialist-SOE-) امپراطوری بریتانیا بود،بخشی از تجربیات خود را ، با رعایت مسائل امنیتی و منافع ملی کشورش ، بصورت رمان و فیلم های معروف جمس باند 007 ، به صحنه سینما آورد، واز این طریق در سطح جهان مشهورشد .این اصل را خوانندگان نباید فراموش بکنند، که یک ماًمور اطلاعاتی ، حتی بعد از بازنشستگی ،و استعفا ء مامور اطلاعاتی میماند و ملزم به رعایت اصولی امنیتی است.

اهداف سازمان های اطلاعاتی تمام کشور های دنیا ، پیش بردن سیاست ها داخلی و خارجی آن کشور ، با هزینه های کم انسانی و مادی است. در راستای این هدف ، جمع آوری اطلاعات در تمام سطوح فرهنگی ، نظامی ، تکنولوژیک ، مالی ،باور های دینی ، اختلافات قومی ، مذهبی ، مناطق و معادن مواد اولیه استراتژیک ، خصوصیات اخلاقی و روانی و حتی انحرافات جنسی رهبران سیاسی کشور های رقیب و دوست و هم پیمان ، بخش مهم ماموریت های این سازمان ها هستند. وقتی که سازمان های اطلا عاتی کشور های هم پیمان ، با تمام قدرت ،در باره پیشرفت و اختراعات تکنولوژیک ،و اموراقتصادی مالی ،و قرارداد های بازرگانی هم د یگر ، جاسوسی می کنند، و آقای خمینی می گفت : اقتصاد مال خر است ، ما برای خربزه انقلاب نکرده ایم ، ما برای اسلام عزیز انقلاب کرده ایم، این جملات نشانگرفقدان شعور سیاسی ودرک از مسائل جهان امروز ، این آخوندبود، که در تاریخ ایران، برای همیشه ثبت خواهد شد، تا نسلهای آینده بدانند،که جهل و نادانی ، وبیسوادی وچپاول ثروت های ملی،جنایاتی که آخوند حکومتی بر این ملت کرده است، چه عواقب ایران بر باد ده همراه بود..

اما قبل از آنکه وارد کنه مطلب بشویم ،که چگونه سازمان های اطلاتی وارد عمل می شوند، لازم است یک نمونه واقعی از رقابت های بی رحمانه ایکه امروز قدرت های بزرگ برای تسلط به یک منطقه حساس جهانی ، وارد جنگ بی امان و بی رحمانه شده اند، و در این جنگ ، بخاطر موقعیت جغرافیائی ایران ، خواسته و یا نا خواسته ، سرنوشت و آینده ملت و مملکت ایران نیز رقم خورده است، لذا ضروری است به آن توٌجه بکنیم .

- منطقه اورو آزی (Euroasie) (1)

شخصیت سیاسی زبیگنو برژنسکی ، چون هانری کسینجر، ساموئل هانتینگون، برای ایرانیان اهل دانش و پژوهش در زمینه ژئو پلتیک و ژئو استراتژیک ،شخصیت های آشنا هستند.برژنسکی از سال 1977 تا 1981، مشاور امور وزارت خارجه جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا بود. ظهور وشکل و سازمان دهی اسلام افراطی طالبانی در افغانستان، در مبارزه علیه اشغال نظامی این کشور توسط ارتش شوروی ، از طرح های همین برژنسکی و همفکران او بود.شکست ارتش شوروی در افغانستان ، ترک این ارتش با خفت و خواری را ، برژنسکی ، بنام انتقام از روسیه ، در شکست نظامی آمریکا در ویتنام یاد می کند.برژنسکی در سال 1997، کتابی را با عنوان انگلیسی آن :The Grand chessbord –(تخته شطرنج بزرگ) چاپ و منتشر کرد،که برای اطلاع و آگاهی خوانندگان ، روی مطالب بسیار پر اهمیت این کتاب ،که شامل منطقه حساس حوالی دریای خزر ،شرق و شمال شرقی ایران را نیزشامل می شود، چند لحظه روی آن مکث می کنیم.خوانندگان ایرانی بخاطر داشته باشند، اگرچه امروزبرخورد نظامی ، یعنی جنگ واقعی ، بین قدرت های بزرگ رسمآ وجود ندارند، ولی جنگ های منطقه ،و جنگهای اطلاعاتی ،رقابت های اقتصادی ، صنعتی ،بمانند دو بازیگر قهار شرطرنج ، برای کیش و مات کردن رقیب ، همیشه وجود داشته و وجود خواهد داشت. وقتی که ملتهای چون ، ترکیه ،ایران ،مصر، که هرکدام بیش از یک قرن برای استقرار نظام دموکراتیک ،وتجد دو ملی گرائی مبارزه کرده ،و در این راستا به موفقیت های نسبتأ چشمگیر دست یافته بودند، چگونه یکباره از سالهای 1960 این کشور ها ، با پدیده« اسلام سیاسی و متحجر ارتجاعی ، روبرو شدند،جواب این سئوال را در راستای رقابت ها و مبارزات پشت پرده این قدرت های رقیب باید جستجو کرد..

برژنسکی در کتاب 273 صفحه ای خود ، که به زبان فرانسه نیز ترجمه شده است ،منظور او از استفاده ازکلمه تخته شطرنج بزرگ، اشاره به رقابت بین قدرت های بزرگ ، و در نهایت ما ت وشکست دادن رقبا ی خود در این بازی بزرگ است، با این تفاوت ،که تخته شطرنج این بازی ، به عظمت و بزرگی کره خاکی با جمعیتی تقریبأ 7 ملیارد نفری است. در جهان سیاست، یک اصلی هست ،که می گویند:روابط دولت ها ، برمبنای دوستی ورفاقت، پایه گذاری نشده اند، بلکه برمبنای منافع بنیان گذاری می شوند.در این بازی بزرگ شطرنج، قدرت های بزرگ، بازیکنان اصلی بازی هستند،و کشورهای کوچک مهره های کوچک این بازی محسوب می شوند، به همین جهت نیز چه بسا این مهره ها، در بازی بزرگ قدرت ها، قربانی اهداف آنان بشوند.این قدرت ها حتی ، زمانی برای رسیدن به اهداف خود ، بین ملت های کوچک ، جنگ های خونین راه می اندازند،( جنگ عراق علیه ایران)، یا زمانی یک کشور را در راستای منافع خود تقسیم ،و یا تجزیه می کنند.(کره شمالی ، کره جنوبی ، ویتنام شمالی ، ویتنام جنوبی، یمن شمالی ، یمن جنوبی )،زمانی قوم پراکنده ای را بنام یک ایده ئولوژی کاملأ دروغ و بی پایه بنام سرزمین موعد برای یهودیان،که «قباله آن را خدای یهود امضا کرده است !!!» در قلب سرزمین یک ملت دیگرچون فلسطین ،کشوری بنام اسرائیل می سازند .ووو.

برژنسکی بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، از منطقه بسیار مهم استراتژیک واقع در شرق اروپا،و آسیای میانه، متشکل از کشورهای ، اوکرائن،بلغارستان ، رومانی ،یوگسلاوی سابق،آذربایجان،گرجستان ، ارمنستان ،افغانستان،ترکمنستان، ازبکستان،تاجکستان،قزاقستان،و قیرقیزیستان ، را در محدوه جغرافیای سیاسی ، یا ژئوپلتیک بنام اوره آزی قرار می دهد،و کشور ایران و ترکیه را نیز در صورت امکان، مستقیم و غیر مستقیم، در این محدوده بسیار حساس منظور می کند ،و این منطقه را بالکان قرن بیست و یکم می نامد.او بر این عقیده است ، که هر قدرت سیاسی ، نظامی و اقتصادی ، بتواند بر این منطقه مسلط بشود، آن قدرت ، ابر قدرتی انحصاری خود را در قرن بیست و یکم حفظ خواهد کرد.خوانندگا ن می دانند ،که یکی از علل جنگ اول جهانی بین قدرت های بزرگ ،سلطه بر منطقه بالکان در شرق اروپا بود.منطقه ای را که برژنسکی از آن با نام اوره آزی و بالکان قرن بیست و یکم یاد می کند، داری منابع عظیم نفت و گاز ،ومعادن طلا و اورانیوم است.و این منطقه بین قدرت های بزرگ چون ،چین ، هندوستان،روسیه و در قسمت اروپائی آن ، کشور های متحد اروپائی قرار گرفته است.آمریکا فقط بخاطر دارا بودن از ابری قدرتی انحصاری خود، بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ،سعی بر آن دارد که با تسلط بر این منطقه ، ابر قدرتی انحصاری خود را حفظ بکند.اماً همین برژنسکی هم با ملاحظه واقعیت های جهان امروز ، وبزرگی لقمه گلوگیر، چندان به آینده خوشبین نیست.لذا به رهبران آمریکائی ، یک سیاست محتاطانه را ،در این رابطه، در قالب این جملات پیشنهاد می کند .«...»معذالک یک ژئواستراتژی کلی برای اوروآزی باید از این نکته حرکت بکند،که قدرت واقعی آمریکا محدود است و با گذشت زمان ، مسلمأ محکوم به فرسودگی است.برژنسکی اضافه می کند «..» مقیاس وسعت جغرافیائی و گوناگونی قومی و فرهنگی اورو آزی و قدرت بالقوهً(پتانسیل ) بعضی از کشور های تشکیل دهند اوروآزی ،نه تنها قدرت نفوذی آمریکا را در این منطقه محدود می کند، بلکه باعث نقصان درجه نفوذ آمریکا ، در جریان وقایع می شود.منظور برژنسکی این است ،که این منطقه مثل آمریکای لاتین نیست ،که آمریکا ، آزادی عمل داشته باشد، بلکه گرگهای دیگری نیز چون رقیب در این منطقه وجود دارند..به همین جهت نیز برژنسکی اضافه می کند و میگوید،«...» لذا موقعیت ایجاب می کند،که بطور کامل ،پارامتر های ژئواستراتژیک مورد نظر باید مورد دقت قرار گرفته باشند و نیروها و ذخایر آمریکائی ، در این صحنه بزرگ از منظرجغرافیائی نیزبطور دقیق انتخاب ،و بکار برده شوند.ولو اینکه قدرت بی رقیب آمریکا در تاریخ بشری سابقه ندارد، با وجود این ، در طول زمان محکوم به زوال است، لذا، ا رجحیت ژئو استراتؤژیک آمریکا ، باید در راستای اداره ظهور قدرت های (رقیب )جهانی در منطقه، طراحی بشود، بطوری که ،این رقبا ابر قدرتی آمریکا را بخطر نیاندازند.

برژنسکی در ادامه سخنان خود برای توضیح و تفسیر واقعیت های جهان امروز ،و حفظ ابرقدرتی آمریکا در جهان ، این بار از بازی شطرنج ، که در حقیقت درطول تا ریخ ، بازی سرداران میدان نبرد سیاسی و نظامی بوده و هنوز هم در این راستا، شطرنج بازان حرفه ای ،این بازی را ادامه می دهند ،کمک می گیرد و دنباله مطلب را چنین ادامه می دهد.«...» آمریکا بمانند استراتژی در بازی شطرنج،با مسئولیت ایکه در سیاست بین المللی دارد ، باید چند طرح را از قبل ،در مغز داشته باشد، بطوریکه بتواند بر ضد حمله رقیب ، پیشبینی داشته و غافلگیر نشود.لذا مسئولین سیاست بین المللی آمریکا ، باید برنامه های کوتاه مدت (با افق دید 5سال ) و میان مدت (با افق دید 20 ساله )، و برنامه دراز مدت ، با افق دید بالاتر از 20 ساله ، داشته باشند،البته نباید این برنامه های کوتاه مدت و میان مدت ،ذاتأ مستقل از برنامه دراز مدت باشند، بلکه در راستای همان برنامه دراز مدت طراحی و رسیدن به آن اهداف ، برنامه ریزی شده باشند. اولین فاز باید تدریجآ و منطقأ به فاز دوٌم ،رهنمود بکند، و با تسلط بر فاز دوم ،و کنترل شرایط و موقعیت های منطقه ، فاز دوم ، راه را برای رسیدن به فاز نهائی هموار می سازد.

در تمام این بازی های تاکتیکی و استراتژیک قدرت های استعماری ،سازمان های اطلاعاتی و عملیاتی ،و در نهایت حتی دخالت نظامی مستقیم این قدرت ها ،و اشغال کشور و تبدیل آن به یک مستعمره مستقیم و یا غیر مستقیم ، نقش اساسی دارند. البته خوانندگان فکر نکنند که آقای برژنسکی به مسئولین سیاست خارجی آمر یکا، و یا دانشجویان رشته علوم سیاسی ، نظریه و روش جدید برای تبدیل منطقه اورو آزی به یک منطقه زیر سلطه نظامی ، اقتصادی و فرهنگی آمریکا ، نظریه و روش جدید ارائه می کند. نه این چنین نیست. این روش را قرنها است که پیر استعمار ، بریتانیای کبیر بکار می برد و بکار می برد.در دفاع از این تز ، نگاه مختصری به تاریخ استعمار هند توسط بریتانیای کبیر از نظر می گذرانیم.

در 31دسامبر 1600 ، ملکه الیزابت اول ، اساسنامه انحصار تجارت در اقیانوس هند را بنام :کمپانی انگلیسی هند شرقی را امضا کرد.چند مدت بعد این کمپانی بنام کمپانی بریتانیائی هند شرقی ،تغیر نام کرد ،و نام

کمپانی بریتانیائی هند شرقی(Britishe East India Compagni –B.E.I.C.) را برای خود انتخاب کرد(2).اولین کمپانی اروپائی در اقیانوس هند در قرن 17 پایه گذاری شدو هدف آن سلطه بر هند و خطوط تجارت دریائی آسیا بود.کمپانی هند شرقی بریتانیا ، به رقابت با کمپانی هلندی هند شرقی و کمپانی هند شرقی فرانسه برخاست، و در نهایت کمپانی هند شرقی فرانسه را ورشکست کرد.در واقع امپراطوری استعماری بریتانیا در آسیا ، از بطن کمپانی هند شرقی بریتانیا زائیده شده است.این کمپانی بظاهر تجاری دارای نیروهای نظامی ، سازمان اداری و سرزمین های پهناوری بود ،که مرکزاداری و طراحی و تصمیم گیری همه این موسسات ،در لندن قرار داشت، عملیات این کمپانی بظاهر بازرگانی را در شش وقایع مهم تاریخی در رابطه مستقیم با سیاست نهائی بریتانیا داشت در این جا ذکر می کنیم (3).

1757- افسر انگلیسی بنام روبرت کلایو در منطقه پلسیی، ارتش بومی هند را شکست داد و به دنبال آن تمام منطقه بنگال هندوستان، به تصرف بریتانیا در آمد.

1784- نخست وزیر انگلیس ، بنام :William Pitte ,the younger، قانونی را از پارلمان می گذراند،که در تاریخ بریتانیا به :1784 India Act ، مشهور است ،که از آ تاریخ قوانین دولت بریتانیا در سرزمین هند، بر قوانین کمپانی هند شرقی برتریت پیدا می کند ،و دادگاه های هندوستان حق تعقیب شهروندان انگلیسی را در هندوستان ندارند.در واقع کنترل مستقیم کمپانی هند شرقی ، توسط در بار انگلیس ، بر سلطه بریتانیا بر هند را تحکیم می بخشد.

1848-1858-فرماندار کل هندوستان لرد Lord Dalhouse,، زبان انگلیسی را به عنوان زبان ادرای هند ، رسمیت می دهد.

1848-ارتش بریتانیا با شکست دادن سیگ ها و تسلط کامل بر پنجاب ،بعد از جنگ های طولانی ، در نهایت سلطه کامل خود ،که از ابتدای قرن 18 شروع شده بود،عملی می کند و موفق می شود.

1857- شورش سپاهیان بومی هندی. در شب 11 ماه مه 1857، نیروهای نظامی بومی هند، که آنها را به انگلیسی :Cipayes (4) (برگرفته از زبان فارسی سپاهی ) می گفتند، متشکل از هنگ سواره نظام، مستقر موروت، دست به شورش زدند.شورشیان نظامی ، همه زندانیان هندی را از زندان آزاد کردند و سپس به محل سکونت اروپائیان حمله کرده ، زنان و کودکان ، مرد ان اروپائی را بدون کوچکترین تبعیض کشتند.این شورشیان ، به هند وهای مسیحی هم رحم نکردند ،و آنها را نیز بقتل رساندند و خانه های آنان را به آتش کشیدند. شورشیان به طرف دهلی حرکت کردند و در 11 مه دهلی را متصرف کردند.بعد به پادگان نظامی محل حمله بردند و 5 نظامی انگلیسی را به قتل رساندند. شورشیان از مسئولین انگلیسی می خواستند، بهادر شاه را دوباره به تخت سلطنت بنشانند. سپاهیان بومی به قتل اروپائیان ادامه می دادند و بسیاری از مسلمانان سنیٌ به این قیام پیوستند.اما چون سیگ ها از مراجعت مغول هاو شیعیان از سنٌی ها راضی نبودند به قیام نپیوستند.بلاخره این شورش در 17 ژوئیه با دخالت ارتش نگلیس با تمام شد ت سرکوب شد .

1878- ملکه ویکتوریا در این سال رسمأ خود را با عنوان : امپراطریس هند (Impératrice ) معرفی کرد ،و به اصطلاح کاری را که استعمار بریتانیا در ابتدا بنام کمپانی هند شرقی بریتانیا ،بظاهر یک شرکت تجاری در هندوستان شروع کرده بود ،178 سال بعد رسمأ این کشور را مرحله به مرحله تبدیل به یک مستعمره رسمی خود کرد.به عبارت دیگر ، همان نظریه های برژنسکی ، با عنوان های برنامه های کوتاه ، میان و دور مدت ، در عمل همین است ،که پسر عمو های آمریکا ، یعنی انگلیسی ها ، 400 سال است ،که در این راه تجربه آموخته اند. و همه فن حریف هستند.

مثال دیگر که برای ما ایرانیان بخشی از تاریخ وطن ما است، مسئله کشف و استحراج نفت در ایران است،که ایران قرار داد کشف و استحراج نفت رابا ویلیام ناکس دارسی استرالیائی می بندد ، اولین چاه نفت درماه مه سال 1908 درآغاجاری به نفت می رسد، اما یک سال بعد وقتی که چاه نفت به تولید میرسد این بار طرف معامله ویلیام ناکس دارسی نیست، بلکه دولت فخیمه انگلیس است،که از طریق همین شرکت بیش از یک قرن، برجان و مال و هستی ملت ایران در تمام ارکان و زوایای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و نظامی مملکت حکومت میکرد وامروز نیز از طریق آخوند ها و اسلام ناب محمدی خمینی حکومت می کند.

همین عمل را انگلیسی ها در رابطه با کانال سوئز در مصر انجام دادند. در حقیقت کانال سوئز را فرانسوی ها در راستای سیاست خود در منطقه خاورمیانه ، در رقابت با انگلستان ، همراه با شرکت مالی ملت مصر ،با هزینه عظیم این کانال را کندند و درسال 1869این راه دریائی سوق الجیشی گشوده شد.امٌا نه تنها انگلستان با انواع ترفند های سیاسی ، در سال 1908 بر این کانال مسلط شد بلکه مصر را نیز تبدیل به مستعمره خود کرد ،و بعد ها جنگهای خونینی را در راستای سلطه خود بر این آب راه سوق الجیشی علیه مصر ، همراه با فرانسه و اسرائیل راه انداحت ، که ظهور اخوان المسلمین و عملیات تروریسی این سازمان بظاهر مذهبی نمونه ای این برنامه های استعماری هستند.

در چند روز اخیر برحسب تصادف به نقدی در رابطه با رمان تاریخی نویسنده هندی بنام :آمیتاو قوش (Amitav Ghosh ) (5) برخورد کردم ،که این کتاب ،تولید و تجارت تریاک در هندوستان درطول دو قرن توسط امپراطوری بریتانیا را با داده های تاریخی توضیح و تفسیر می کند. آمیتاوقوش خود تحصیل کرده دانشگاه معروف آکسفورد در رشته تاریخ و آنتروپولوژی است .در این رمان تاریخی نشان می دهد چگونه بریتانیا ،مزارع گندم و برنج هندوستان را تبدیل به مزارع خشخاش کرد ،و از این طریق نه تنها ملت هند را گرسنه و اسیر فقر و بدبختی می کرد، و از طرف دیگر تریا ک حاصل از آن را اجبارأ به چین می فروخت ، که جنگ معروف تریاک در سال 1839-1842 در تاریخ معروف است. در واقع شروع سقوط دولت چین ، و تبدیل آن به یک نظام فاسد و فاقد قدرت سیاسی ، از آن تاریخ شروع می شود . در این جنگ ، چین شکست می خورد ، و مجبور می شود به قرار داد سنگین بریتانیا ، یعنی تسلط این کشور بر هنگ کنگ و آزادی تجارت تریاک گردن نهد. بریتانیا از در آمد حاصل از تجارت تریاک ، کلیه هزینه های نظامی ،و اداری تحت فرمان خود در هندوستان را می پرداخت. به عبارت دیگر ، با گرسنه و معتاد نگاه داشتن یک ملت ، نه تنها آنها را در استعمار خود داشت ، بلکه هزینه استعمار را نیز از گرده این ملت می کشید. امروز تعجب آور نیست که از برکت نظام اسلام ناب محمدی آقای خمینی و علی خامنه ای ، کشور ایران ، به تناسب جمعیت اش ، بالاترین معتادان را در دنیا دارد.معتاد کردن جوانان ملت ،و سرگرم کردن جامعه ایران در هزاره سوم با یک مشت خرافات بر گرفته از جامعه عشیره ای عربستان 14 قرن پیش ، درست در راستای همین سیاست استعماری است ،که قرنها است جوامع اسلامی از برکت آخوند های بیسواد و نا آگاه در آن گرفتار هستند..

در سالهای 1960-1970 ، در اوج جنگ سرد بین دو قطب سرمایه داری و کمونیسم، بخشی از جوانان ایرانی که برای تحصیل به اروپا و آمریکا می رفتند، در مراجعت تبدیل به ،« فیلسوفان اسلامی ، جامعه شناسان اسلامی » برخاسته از مکتب اسلامی پاریس ، لندن و واشنگتن می شدند !!! این تربیت اسلام شناسان و متخصصین اسلامی مکاتب غربی ،که برای جهان اسلام فیلسوف و جامعه شناس اسلامی تربیت می کرد، ، در راستای همان اهداف کوتاه و میان و دراز مدت بود که برژنسکی در کتاب ذکر شده در بالا ، به آن اشاره شد ،و هر کدام با یک تیتر دکترا ، با فیس و افاده ، وارد عملیات از پیش تهیه و برنامه ریزی شده ، می شدند ، که جمهوری اسلام ناب محمدی فرزند خلف این «روشنفکران و نو اندیشان اسلامی » است.

. یکی از این «فیلسوفان دو آتشه اسلامی » آقای دکتر عبدالکریم سروش ، در چند هفته پیش ،مصاحبه ای کرده است با این عنوان :دموکراسی از اسلام قابل استخراج نیست.(6) (به سایت روز مراجعه شود) آقای دکتر عبدالکریم سروش ، در این مصاحبه ،یک دفعه تمام عیار مدافع حقوق بشر شده است .!

در زبان فرانسه یک ضرب المثلی است، که اگر به فارسی ترجمه بکنیم چنین می شود : دیر فهمید ن بهتر از هرگز نفهمیدن است.

..خدای این «فیلسوف اسلامی »، اموات اش را بیامرزد، که بعد از گذشت 31 سال حاکمیت نظام استبداد و تمامیت خواه اسلام ناب محمدی آقای خمینی ، این روشنفکر دینی تازه فهمیداست ،که دموکراسی از اسلام قابل استخراج نیست!!! البته از هیچ دین و مذهبی به دموکراسی نمی توان رسید .من به شهامت و شجاعت و صداقت آقای دکتر عبدالکریم سروش، آفرین می گویم ، ولی به یک شرط، و آن اینکه همین حضرت که در شروع حاکمیت اسلام ناب محمدی در ایران ، یکی از مسئولین «پاک سازی دانشگاه ها !!» از استادان «غرب زده » بودند،و این ستاد پاکسازی صدها استاد با تجربه دانشگاه را ،همراه با سایر اعضای پاک سازی ، بیکار و حتی از وطن شان آوراره کردند، یک نامه سرگشاده با عنوان معذرت خواهی از آن عزیزان بنویسند،و به اشتباه خود اعتراف بکنند. اشتباه کردن عیب نیست، هرکس در زندگی فردی و اجتماعی خود اشتباه نیز می کند. اما بعد از گذشت 31 سال با آن مسئولیتی که در نظام جهل و خرافات و جنایات این «فیلسوف اسلامی » داشتند،این نوع مصاحبه ها یک نوع مردم فریبی است.

خوانندگان گرامی به این امر توجه داشته باشند،که در چنین برنامه های بسیار پیچیده رقابت های سیاسی –اقتصادی

،علمی ونظامی که قدرت های استعماری خصوصأ استعمارگران نوین در راستای سلطه خود بر ملت های عقب مانده وتاراج ثروت های مادی و معنوی آنها حتی تجزیه کشورها مورد نظرشان پیش می روند ،قبل از هر چیز سازمان های اطلاعاتی و عملیاتی این قدرت ها در سطوح مختلف وارد عمل می شوند. تعجب آور نیست ،که در کشور های بزرگ با تجربه در سیاست های استعماری ، اغلب مراکز مطاالعات و آموزش های زبان های شرقی ، دین شناسی ، باستان شناسی ، شرق شناسی ، بخشی از علوم دانشگاهی این کشور هامی باشند. ، که در نهایت ،سازمان های اطلاعاتی و عملیاتی این کشور ها، از این رشته های دانشگاهی ، در جمع آوری اطلاعات برای طرح سیاست های استعماری خود نهایت استفاده رامی کنند . حضور ادوارد براون انگلیسی (متولد 1863- مرگ 1926 ) مورخ و ایران شناس انگلیسی در دوران انقلاب مشروطیت برحسب تصادف نبود.البته در ایران غرق در خرافات و جهالت آخوندی ،از ادوارد براون انگلیسی به عنوان ایران شناس و مورخ انقلاب مشروطیت ، با عٌزت و احترام یاد می شود، در مقابل ،زنده یاد احمد کسروی این مرد فرهیخته و آزادیخواه، با دشنه آخوندی در پیوند با سیاست استعماری انگلیس ، در کاخ دادگستری سلاخی می شود .این نوع جنایات در نظام اسلام ناب محمدی ، هنوز هم بنام قتل دگر اندیشان ادامه دارد .

چند سال پیش ، در نماز جمعه تهران به امامت آیت الله احمد جنتی ، در سخنرانی قبل از نما ز«این عالم ربانی که از تمام علوم ارضی و سماوی و ماوراء طبیعه،» چون سایر علمای اعلام و آیات اعظام جهان اسلام آگاهی کامل دارند، این مطلب را گفت ، که من راقم این این سطور خود بگوش خودم از رادیو ایران شنیدم.آیت الله فرمودند «…» از حوزه قم به من یک خبر دادند، که من از شنیدن آن خبر، شاخ در آوردم.این خبر از این قرار بود، که یک طلبه حوزه علمیه قم ،که انگلیسی و در حقیقت دختر بود، سالها با لباس مردانه بعنوان طلبه تحصیل می کرد، آن روزخبر ناپدید شدن اش به گوش آقای جنتی رسیده بود و ایشان نیز از تعجب از دو طرف کله اش شاخ در آورده بودند!!!. این گفته آقای احمد جنتی چقدر حقیقت دارد،خود یک موضوع قابل سئوال است. امٌا اینکه ایشان از این موضوع شاخ در می آورند ، خود نیز تعجب آور است.

آقای احمد جنتی محترم، بیش از دو قرن است ،که علنأ انگلستان، خلیج فارس را، جزئی از دریا های داخلی خود می داند. تمام مناطق ساحلی این آب راه سوق الجیشی ، بخشی از منطقه استحفاظی و ژئواستراتژیک این امپراطوری بود و بعد از جنگ دوم جهانی این مسئولیت بین آمریکا و انگلیس تقسیم شده است. در طول این دو قرن ، تمام حوزه های دینی کشور های مسلمان ، جولانگاه ماًمورین بومی و رسمی سازمان های اطلاعاتی این قدرت های استعماری بودند و هستند.وقتی که در جهان سازمان های اطلاعاتی ، شخصی چون کیم فیلبی (kim philby )1912-1988 ) مامور MI6-در نهایت مامور K-G-B-شوروی در می آید، شما تعجب می کنید که یک دختر جوان انگلیسی سالها در حوزه علمیه با لباس مبدل تحصیل «علوم اسلامی » می کرد؟ در جهان سیاست خصوصأ رقابت سیاست قدرت های استعماری ، هدف وسیله را توجیح می کند. آقای جنتی ، شاخ در آوردن خیلی راحت است، امٌا به دنبال کسب عقل و شعور و درک از جهان هستی و دنیای سیاست ،کار چندان آسانی نیست .(ادامه دارد )

پاریس ،30 مارس 2010.03.30

اقتباس بطور کامل و یا به اختصار با ذکر نام نویسنده و سایت ، کاملأ آزاد است .

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

ماًخذ :

(1)-The Grand Chessbord :Zbigniew Brzenski

(2)- http://fr.wikipedia.org/wiki/Compagnie_anglaise_des_Indes_orientales

(3) http://www.universalis.fr/encyclopedie/inde-britannique-reperes-chronologiques

(4) http://fr.wikipedia.org/wiki/Révolte_des_Cipayes

(5) http://www.aid97400.lautre.net/spip.php?article375

(6) http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article////107/-1ea1cb2969.html